بریدهای از کتاب مغازه جادویی اثر جیمزرابرت داتی
1404/4/7
صفحۀ 157
نگران نتیجه نبودم . یادگرفته بودم آنچه را که میخواهم تجسم کنم و در عین حال ، خودم را از نتیجه ی نهایی جدا کنم . این اتفاق به هر شکلی که بود می افتاد. این را میدانستم. گام هایم را برداشتم و باور داشتم که جزئیات به نحوی خود را آشکار میکنند .
نگران نتیجه نبودم . یادگرفته بودم آنچه را که میخواهم تجسم کنم و در عین حال ، خودم را از نتیجه ی نهایی جدا کنم . این اتفاق به هر شکلی که بود می افتاد. این را میدانستم. گام هایم را برداشتم و باور داشتم که جزئیات به نحوی خود را آشکار میکنند .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.