بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 74

آقا بلند شد. پسر جوان از ایشان خواست عکس یادگاری بگیرند. آقا قبول کرد. وسط ایستاد تا اطرافش بایستند. به یکی از جوان‌ها هم گفت: تو بیا جلو خانم‌ها دیده شوند.

آقا بلند شد. پسر جوان از ایشان خواست عکس یادگاری بگیرند. آقا قبول کرد. وسط ایستاد تا اطرافش بایستند. به یکی از جوان‌ها هم گفت: تو بیا جلو خانم‌ها دیده شوند.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.