بریدهای از کتاب خال سیاه عربی اثر حامد عسکری
1403/10/1
صفحۀ 211
آمد پیش علامه امینی صاحب الغدیر و گفت هزار و چهارصد سال پیش یک جنگی شده حسین را کشته اند،تمام شده رفته.چه خبرتان است؟؟چرا شلوغش میکنید،خیابان میبندید،دسته راه میاندازید،بازار تعطیل میکنید؟ علامه اشک ریخت دستی به محاسنش کشید و گفت ،همان یک بار در غدیر که شلوغش نکردیم و حق را خوردند ،برای هفتپشتمان بس است.غدیر را هم مثل عاشورا شلوغش میکردیم وضعمان این نبود.حسین را شلوغش میکنیم تا کور شود هر آنکه نتواند دید..
آمد پیش علامه امینی صاحب الغدیر و گفت هزار و چهارصد سال پیش یک جنگی شده حسین را کشته اند،تمام شده رفته.چه خبرتان است؟؟چرا شلوغش میکنید،خیابان میبندید،دسته راه میاندازید،بازار تعطیل میکنید؟ علامه اشک ریخت دستی به محاسنش کشید و گفت ،همان یک بار در غدیر که شلوغش نکردیم و حق را خوردند ،برای هفتپشتمان بس است.غدیر را هم مثل عاشورا شلوغش میکردیم وضعمان این نبود.حسین را شلوغش میکنیم تا کور شود هر آنکه نتواند دید..
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.