بریده‌ای از کتاب تکه هایی که من شدند اثر رنه واتسون

بریدۀ کتاب

صفحۀ 259

بدن‌هایمان چهل تکه‌هایی‌اند از داستان‌های سفر در میانه‌ی زمین از ریشه‌هایی که بیرون کشیده شده و دوباره کاشته شده‌اند. بدن‌هایمان هم‌نشینی زبان‌های فراموش شده‌اند، همنشینی آواز‌های آزادی و دعاهای از دل برآمده بدنهایمان دیگر انکارشده، ابزار دست دیگران و زیر ذره‌بینشان نیستند. بدن‌هایمان، برای خودمان است. هر لبخندمان یک اعتراض است. هر لبخندمان یک معجزه. بدن‌هایمان برمی‌خیزند. پاهایمان مصمم قدم برمی‌دارند، می‌رقصند، شکم‌هایمان منشاء زایش‌اند، دست‌هایمان بالا می‌رود،قلب‌هایمان التیام میگیرد، صدایمان بلند می‌شود. بدن‌هلیمان این چنین سیاه، این چنین زیبا . هنوز اینجاییم، هنوز. برمی‌خیزیم. برمی‌خیزیم.

بدن‌هایمان چهل تکه‌هایی‌اند از داستان‌های سفر در میانه‌ی زمین از ریشه‌هایی که بیرون کشیده شده و دوباره کاشته شده‌اند. بدن‌هایمان هم‌نشینی زبان‌های فراموش شده‌اند، همنشینی آواز‌های آزادی و دعاهای از دل برآمده بدنهایمان دیگر انکارشده، ابزار دست دیگران و زیر ذره‌بینشان نیستند. بدن‌هایمان، برای خودمان است. هر لبخندمان یک اعتراض است. هر لبخندمان یک معجزه. بدن‌هایمان برمی‌خیزند. پاهایمان مصمم قدم برمی‌دارند، می‌رقصند، شکم‌هایمان منشاء زایش‌اند، دست‌هایمان بالا می‌رود،قلب‌هایمان التیام میگیرد، صدایمان بلند می‌شود. بدن‌هلیمان این چنین سیاه، این چنین زیبا . هنوز اینجاییم، هنوز. برمی‌خیزیم. برمی‌خیزیم.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.