بریدهای از کتاب راورندوم اثر جی. آر. آر. تالکین
1403/9/12
صفحۀ 98
من کاری جز فرار از دورانی که یک سگ بودم، نکردم و به فرار و اینور و آنور رفتن ادامه دادم تا این که در صبحی قشنگ، صبحی خیلی قشنگ که نور خورشید را روی چشمانم حس می کردم، به خاطر تعقیب کردن یک پروانه از لبه ی دنیا به پایین پرت شدم.
من کاری جز فرار از دورانی که یک سگ بودم، نکردم و به فرار و اینور و آنور رفتن ادامه دادم تا این که در صبحی قشنگ، صبحی خیلی قشنگ که نور خورشید را روی چشمانم حس می کردم، به خاطر تعقیب کردن یک پروانه از لبه ی دنیا به پایین پرت شدم.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.