بریده‌ای از کتاب دختر مهتاب اثر سولین تن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 177

رویم را برگرداندم تا لیوای اشک‌هایم را نبیند. یادداشتی را که برایش نوشته بودم با انگشتان لرزان از کیف کمری‌ام بیرون آوردم. نوشته‌ام چه بی‌رحمانه درست از آب درآمده بود؛ به راستی که عشق را نیازی به پاداش نیست.

رویم را برگرداندم تا لیوای اشک‌هایم را نبیند. یادداشتی را که برایش نوشته بودم با انگشتان لرزان از کیف کمری‌ام بیرون آوردم. نوشته‌ام چه بی‌رحمانه درست از آب درآمده بود؛ به راستی که عشق را نیازی به پاداش نیست.

13

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.