بریدۀ کتاب
1403/7/11
صفحۀ 68
هیچچیز برایم شکوهی نداشت و به هرچه نظر میکردم در همان نگاهِ اول ، چشمم به معایبش میافتاد. یک بار مردِ بزرگی به من گفت: «سعی کن چیزی را دوست بداری. فرقی هم نمیکند چه چیز. خدا، زن، موسیقی، حتی مشروب یا تریاک. ولی یک چیزی را دوست بدار!»
هیچچیز برایم شکوهی نداشت و به هرچه نظر میکردم در همان نگاهِ اول ، چشمم به معایبش میافتاد. یک بار مردِ بزرگی به من گفت: «سعی کن چیزی را دوست بداری. فرقی هم نمیکند چه چیز. خدا، زن، موسیقی، حتی مشروب یا تریاک. ولی یک چیزی را دوست بدار!»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.