بریده‌ای از کتاب به شیوه باران اثر اعظم ایرانشاهی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 31

ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی وسط نماز جماعت هفت‌هشت نفره‌مان، صدای مهیبی بلند شد؛ شعله‌های زرد و نارنجی از داخل بخاری نفتی زبانه کشید. دستپاچه و هراسان نماز را شکستیم و پریدیم بیرون. آتش فرو نشست. آقا آرام نشسته بود آن جلو... رسیده بود به سلام آخر نماز... بر اساس خاطره آیت الله تحریری

ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی وسط نماز جماعت هفت‌هشت نفره‌مان، صدای مهیبی بلند شد؛ شعله‌های زرد و نارنجی از داخل بخاری نفتی زبانه کشید. دستپاچه و هراسان نماز را شکستیم و پریدیم بیرون. آتش فرو نشست. آقا آرام نشسته بود آن جلو... رسیده بود به سلام آخر نماز... بر اساس خاطره آیت الله تحریری

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.