بریدهای از کتاب خورشید رو به غروب اثر اوسامو دازایی
7 روز پیش
صفحۀ 31
اگر مادر خسیس و بدجنس بود و با ما سختگیری میکرد، یا از آن آدمهایی بود که روشهای مخفیانه برای افزایش ثروتشان میشناسند، بیتوجه به اینکه زمان چه تغییراتی داشت، حالا اینطور آرزوی مرگ نمیکرد. برای اولین بار در عمرم فهمیدم که زندگی بدون پول چه جهنم ترسناک و نکبتبار و بیمایهایست.
اگر مادر خسیس و بدجنس بود و با ما سختگیری میکرد، یا از آن آدمهایی بود که روشهای مخفیانه برای افزایش ثروتشان میشناسند، بیتوجه به اینکه زمان چه تغییراتی داشت، حالا اینطور آرزوی مرگ نمیکرد. برای اولین بار در عمرم فهمیدم که زندگی بدون پول چه جهنم ترسناک و نکبتبار و بیمایهایست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.