بریده‌ای از کتاب ناطور دشت اثر جی. دی. سلینجر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 121

من و جناب سروان نیروی دریایی به همدیگر گفتیم که از دیدن همدیگر خیلی خوش‌وقت شدیم، که واقعاً ناراحت کننده است. من همیشه به اشخاصی که از دیدن‌شان ابداً خوشحال نمی‌شوم، مجبورم بگویم:《 از دیدنتون خیلی خوش‌وقت شدم.》 با این‌حال اگر آدم بخواهد توی این دنیا جل و پلاسش را از آب در بیاورد، مجبور است که از این‌جور مزخرفات به مردم تحویل بدهد‌.

من و جناب سروان نیروی دریایی به همدیگر گفتیم که از دیدن همدیگر خیلی خوش‌وقت شدیم، که واقعاً ناراحت کننده است. من همیشه به اشخاصی که از دیدن‌شان ابداً خوشحال نمی‌شوم، مجبورم بگویم:《 از دیدنتون خیلی خوش‌وقت شدم.》 با این‌حال اگر آدم بخواهد توی این دنیا جل و پلاسش را از آب در بیاورد، مجبور است که از این‌جور مزخرفات به مردم تحویل بدهد‌.

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.