بریدهای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
1404/5/21
صفحۀ 175
فکر میکرد آدمها بیهوده راه میروند. همه چیز جور دیگری بود، رنگها واقعی نبودند و زمان کند میگذشت. صبح، ظهر، شب.
فکر میکرد آدمها بیهوده راه میروند. همه چیز جور دیگری بود، رنگها واقعی نبودند و زمان کند میگذشت. صبح، ظهر، شب.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.