بریده‌ای از کتاب چیزهای کوچکی مثل اینها اثر کلر کیگان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 4

یاد خانم ویلسون و مهربانی‌های همیشگی‌اش افتاد. یاد اینکه چطور غلط‌هایش را می‌گرفت و تشویقش می‌کرد، یاد چیزهای کوچکی که گفته و کارهای کوچکی که کرده بود و چیزهایی که نگفته و کارهایی که نکرده بود و چیزهایی که به احتمال زیاد می‌دانست، چیزهایی که اگر همه را با هم جمع می‌بستی حاصلش می‌شد یک زندگی.

یاد خانم ویلسون و مهربانی‌های همیشگی‌اش افتاد. یاد اینکه چطور غلط‌هایش را می‌گرفت و تشویقش می‌کرد، یاد چیزهای کوچکی که گفته و کارهای کوچکی که کرده بود و چیزهایی که نگفته و کارهایی که نکرده بود و چیزهایی که به احتمال زیاد می‌دانست، چیزهایی که اگر همه را با هم جمع می‌بستی حاصلش می‌شد یک زندگی.

19

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.