بریدۀ کتاب

ارباب حلقه ها؛ یاران حلقه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 86

بیل‌بو سرخ شد و‌برقی از خشم در چشمش هویدا کشت.صورت مهربانش رنگی از خشونت گرفت.فریاد زد:«از کجا معلوم که اشتباه نمی‌کنی؟و در ضمن به تو چه مربوط است که من می‌خواهم با حلقه‌ام چه کار کنم؟ مال خودم است.خودم پیدایش کرده‌ام.مال من شده است.» گندالف گفت:«بله،بله، ولی دلیلی ندارد کهدعصبانی بشوی.» بیل‌بو گفت:«اگر عصبانی هستم تقصیر تو است.مال خودم است،گفتم که،مال خودِ خودم_عزیز خودم،بله عزیز خودم است.»

بیل‌بو سرخ شد و‌برقی از خشم در چشمش هویدا کشت.صورت مهربانش رنگی از خشونت گرفت.فریاد زد:«از کجا معلوم که اشتباه نمی‌کنی؟و در ضمن به تو چه مربوط است که من می‌خواهم با حلقه‌ام چه کار کنم؟ مال خودم است.خودم پیدایش کرده‌ام.مال من شده است.» گندالف گفت:«بله،بله، ولی دلیلی ندارد کهدعصبانی بشوی.» بیل‌بو گفت:«اگر عصبانی هستم تقصیر تو است.مال خودم است،گفتم که،مال خودِ خودم_عزیز خودم،بله عزیز خودم است.»

1

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.