بریدهای از کتاب بازگشت به رویافروشی دالرگات اثر لی می یه
6 روز پیش
صفحۀ 71
خوابیدن یکی از معدود شادی های او بود. کاری بود که هرکسی با بستن چشمانش از عهده آن بر می آمد. طولی نکشید که فهمید در خواب، می تواند ببیند و احساس رستگاری کرد. چیزهایی که در خواب می دید، حتی زیباتر از واقعیت بودند. دانستن اینکه می تواند بخوابد و رویا ببیند، تنها چیزی بود که در طول روز، او را سرپا نگه می داشت.
خوابیدن یکی از معدود شادی های او بود. کاری بود که هرکسی با بستن چشمانش از عهده آن بر می آمد. طولی نکشید که فهمید در خواب، می تواند ببیند و احساس رستگاری کرد. چیزهایی که در خواب می دید، حتی زیباتر از واقعیت بودند. دانستن اینکه می تواند بخوابد و رویا ببیند، تنها چیزی بود که در طول روز، او را سرپا نگه می داشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.