بریده‌ای از کتاب اعترافات اثر حامد ابراهیم پور

sayeh marouf

sayeh marouf

1404/3/29

بریدۀ کتاب

صفحۀ 69

یکی از نوستالژی های نسل ما "شال‌گردن" بود! زمستون که می‌شد از دخترایی که در زندگی مون بودن شال‌گردن هدیه می‌گرفتیم! اونم نه یه شال‌گردن حاضر و آماده! بلکه شال‌گردنی که طفل معصوم از دو ماه قبلش یواشکی نشسته و رج به رج خودش بافته بود. ماهم وقتی میگرفتیم، برامون می‌شد مهم‌ترین هدیه‌ی دنیا.

یکی از نوستالژی های نسل ما "شال‌گردن" بود! زمستون که می‌شد از دخترایی که در زندگی مون بودن شال‌گردن هدیه می‌گرفتیم! اونم نه یه شال‌گردن حاضر و آماده! بلکه شال‌گردنی که طفل معصوم از دو ماه قبلش یواشکی نشسته و رج به رج خودش بافته بود. ماهم وقتی میگرفتیم، برامون می‌شد مهم‌ترین هدیه‌ی دنیا.

7

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.