بریده‌ای از کتاب حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس اثر فاطمه سادات میرعالی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 262

همیشه از شوق رفتن به رخت‌شویی، شب ناهار روز بعد را آماده می‌کردم، لباس‌های بچه‌ها را می‌شستم و خانه را آب و جارو می‌کردم. حتی شب‌های زمستان، برای رزمنده‌ها کلاه می‌بافتم. قبل از اذان صبح خمیر درست می‌کردم، نماز می‌خواندم، بعد نان می‌پختم و صبحانهٔ بچه‌ها را آماده می‌کردم. نمی‌گذاشتم کاری انجام نشده بماند. چون عصر هم می‌رفتم کلاس قرآن. شاگرد نهضت بودم و ساعتی از شب درس می‌خواندم.

همیشه از شوق رفتن به رخت‌شویی، شب ناهار روز بعد را آماده می‌کردم، لباس‌های بچه‌ها را می‌شستم و خانه را آب و جارو می‌کردم. حتی شب‌های زمستان، برای رزمنده‌ها کلاه می‌بافتم. قبل از اذان صبح خمیر درست می‌کردم، نماز می‌خواندم، بعد نان می‌پختم و صبحانهٔ بچه‌ها را آماده می‌کردم. نمی‌گذاشتم کاری انجام نشده بماند. چون عصر هم می‌رفتم کلاس قرآن. شاگرد نهضت بودم و ساعتی از شب درس می‌خواندم.

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.