بریدهای از کتاب اجاره نشین خیابان الامین: هشت سال معرکه سوریه با جمال فیض اللهی اثر علیاصغر عزتیپاک
1403/12/9
صفحۀ 62
نه؛هیچ چیز تمام نشده بود.بازی تازه داشت شروع می شد.چون یکی_دو روز بعد از آن جلسهٔ کنار ضریح حضرت رقیه،درست همان جا چشمم افتاد به حــــــــــــاج قاسم،تا دیدمش،با خودم گفتم؛«نه؛هنوز هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است.»البته من حاج قاسم را فقط دورادور می شناختم. عکس هایش را دیده بودم و می دانستم که چع کاره است و کارهایش بزرگ است!
نه؛هیچ چیز تمام نشده بود.بازی تازه داشت شروع می شد.چون یکی_دو روز بعد از آن جلسهٔ کنار ضریح حضرت رقیه،درست همان جا چشمم افتاد به حــــــــــــاج قاسم،تا دیدمش،با خودم گفتم؛«نه؛هنوز هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است.»البته من حاج قاسم را فقط دورادور می شناختم. عکس هایش را دیده بودم و می دانستم که چع کاره است و کارهایش بزرگ است!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.