بریدهای از کتاب دلتنگی در فروشگاه اچ مارت اثر میشل زانر
1403/12/4
صفحۀ 190
مادرم به جر و بحثی با پدرم اشاره کرده و گفته بود اصلا نمیتواند موضوع بحثشان را به من بگوید، چون دید من نسبت به پدرم بد میشد؛ درست مانند یک بشقاب شکسته که تکههای آن بهم چسبانده شدهاند و باید همچنان از آن استفاده کرد، اما تنها چیزی که دیده میشود، ترکهای آن بشقاب است.
مادرم به جر و بحثی با پدرم اشاره کرده و گفته بود اصلا نمیتواند موضوع بحثشان را به من بگوید، چون دید من نسبت به پدرم بد میشد؛ درست مانند یک بشقاب شکسته که تکههای آن بهم چسبانده شدهاند و باید همچنان از آن استفاده کرد، اما تنها چیزی که دیده میشود، ترکهای آن بشقاب است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.