بریدۀ کتاب
1402/8/10
صفحۀ 14
نه! کاری به کار عشق ندارم! من هیچچیز و هیچکسی را دیگر در این زمانه دوست ندارم انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را یک روز خوشحال و بیملال ببیند زیرا هرچیز و هرکسی را که دوست تر بداری حتی اگر که یک نخ سیگار باشد یا زهرمار باشد از تو دریغ خواهد کرد... پس من با همه وجودم خود را زدم به مردن تا روزگار، دیگر کاری به کار من نداشته باشد این شعرِ تازه را هم ناگفته میگذارم... تا روزگار بو نبرد... ... گفتم که کاری به کار عشق ندارم! #قیصر_امینپور
نه! کاری به کار عشق ندارم! من هیچچیز و هیچکسی را دیگر در این زمانه دوست ندارم انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را یک روز خوشحال و بیملال ببیند زیرا هرچیز و هرکسی را که دوست تر بداری حتی اگر که یک نخ سیگار باشد یا زهرمار باشد از تو دریغ خواهد کرد... پس من با همه وجودم خود را زدم به مردن تا روزگار، دیگر کاری به کار من نداشته باشد این شعرِ تازه را هم ناگفته میگذارم... تا روزگار بو نبرد... ... گفتم که کاری به کار عشق ندارم! #قیصر_امینپور
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.