بریده‌ای از کتاب حاج قاسمی که من می‌شناسم اثر سعید علامیان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 28

با آقای حمید عرب نژاد،مدیر عامل هواپیمایی ماهان،صحبت کرد.گروهی از بچه های شهدا،دوره خلبانی دیدند و الان خلبان هستند.به من و افراد دیگر در جاهای مختلف،سفارش بچه های شهدا را می‌کرد؛اما یک بار سفارش بچه اش را به من نکرد.برخی کارهای خانواده های شهدا را من می کردم.زینب با علاقه مندی خودش برای خانواده ی شهدای حرم کار می کرد.حتی یک بار به من نگفت با زینب همکاری کن؛اما تمام قد هوای بچه شهید را داشت.می گفت:((شیرازی،این،بچه شهید است.به جای پدرش،از من انتظار دارد.))بچه شهید اگر کاری داشت برای انجام آن محکم می ایستاد.

با آقای حمید عرب نژاد،مدیر عامل هواپیمایی ماهان،صحبت کرد.گروهی از بچه های شهدا،دوره خلبانی دیدند و الان خلبان هستند.به من و افراد دیگر در جاهای مختلف،سفارش بچه های شهدا را می‌کرد؛اما یک بار سفارش بچه اش را به من نکرد.برخی کارهای خانواده های شهدا را من می کردم.زینب با علاقه مندی خودش برای خانواده ی شهدای حرم کار می کرد.حتی یک بار به من نگفت با زینب همکاری کن؛اما تمام قد هوای بچه شهید را داشت.می گفت:((شیرازی،این،بچه شهید است.به جای پدرش،از من انتظار دارد.))بچه شهید اگر کاری داشت برای انجام آن محکم می ایستاد.

28

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.