بریدهای از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم اثر سعید علامیان
1403/10/4
صفحۀ 24
میدانستم جز حقوق، دریافت دیگری ندارد و یک دلار حق مأموریت یا اضافهکار نمیگیرد. گفت: تا در کرمان بودم، مبل نداشتم. به تهران که آمدم، به خاطر مهمانها مبل خریدم. هر وقت بچهها را به اردوگاه[تفریحگاه نیرو] میبرم، میگویم هر چه توی اتاق هست، باید حساب شود؛ همه را حساب میکنم. به مسئول اردوگاه گفتهام روز قیامت به گردن نمیگیرم. یک ریال نباید باقی بماند.
میدانستم جز حقوق، دریافت دیگری ندارد و یک دلار حق مأموریت یا اضافهکار نمیگیرد. گفت: تا در کرمان بودم، مبل نداشتم. به تهران که آمدم، به خاطر مهمانها مبل خریدم. هر وقت بچهها را به اردوگاه[تفریحگاه نیرو] میبرم، میگویم هر چه توی اتاق هست، باید حساب شود؛ همه را حساب میکنم. به مسئول اردوگاه گفتهام روز قیامت به گردن نمیگیرم. یک ریال نباید باقی بماند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.