بریده‌ای از کتاب آنی شرلی در جزیره اثر لوسی مود مونتگمری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 45

گیلبرت نمی‌توانست بین غم و مخلوقی سرزنده و با نشاط که کنارش ایستاده بود، ارتباطی برقرار کند. اما خبر نداشت کسانی که می‌توانند تا اوج شادی ها پرواز کنند، ممکن است در عمق غم ها هم غوطه‌ور شوند و طبعی که از خوشی ها نهایت لذت را می‌برد، در مقابل سختی ها بیش از همه می‌رنجد. آنی گفت :«ولی حتما پیش می‌آید. الان زندگی مثل فنجانی پر از خوشی است که به لب هایم نزدیک کرده‌ام، ولی حتما کمی تلخی هم دارد... همه‌ی فنجان ها همینطورند. این تلخی یک روز زیر زبان من هم می‌آید. فقط امیدوارم موقع چشیدنش مقاومت و شجاعت داشته باشم.»

گیلبرت نمی‌توانست بین غم و مخلوقی سرزنده و با نشاط که کنارش ایستاده بود، ارتباطی برقرار کند. اما خبر نداشت کسانی که می‌توانند تا اوج شادی ها پرواز کنند، ممکن است در عمق غم ها هم غوطه‌ور شوند و طبعی که از خوشی ها نهایت لذت را می‌برد، در مقابل سختی ها بیش از همه می‌رنجد. آنی گفت :«ولی حتما پیش می‌آید. الان زندگی مثل فنجانی پر از خوشی است که به لب هایم نزدیک کرده‌ام، ولی حتما کمی تلخی هم دارد... همه‌ی فنجان ها همینطورند. این تلخی یک روز زیر زبان من هم می‌آید. فقط امیدوارم موقع چشیدنش مقاومت و شجاعت داشته باشم.»

5

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.