بریدهای از کتاب ابن مشغله اثر نادر ابراهیمی
دیروز
صفحۀ 106
به گمان من مدرسهای که با پول دزدی بنا شود، حقّ السّکوتی است که دزد به جامعهاش میدهد، فقط به این امید که راه دزدیهای آیندهاش بسته نشود. پیراهنی که با پول رشوه و باج بر تن بچهی برهنه و یتیمی پوشانده شود، حقّ السّکوتیست که انسان به خداوند خود میدهد تا اگر- خدای نکرده- بهشت و جهنمی وجود داشت، یک دفتر تمام سیاه پیش روی قاضی القضّات بارگاه الهی نگذارند و نگویند:« این بی آبرو، با آن همه ثروت، حتی پیراهنی بر تن یتیمی نکرده است.» نه آقا... این گرفتن و دادنها دل و جرئتی میخواهد که در من نیست.
به گمان من مدرسهای که با پول دزدی بنا شود، حقّ السّکوتی است که دزد به جامعهاش میدهد، فقط به این امید که راه دزدیهای آیندهاش بسته نشود. پیراهنی که با پول رشوه و باج بر تن بچهی برهنه و یتیمی پوشانده شود، حقّ السّکوتیست که انسان به خداوند خود میدهد تا اگر- خدای نکرده- بهشت و جهنمی وجود داشت، یک دفتر تمام سیاه پیش روی قاضی القضّات بارگاه الهی نگذارند و نگویند:« این بی آبرو، با آن همه ثروت، حتی پیراهنی بر تن یتیمی نکرده است.» نه آقا... این گرفتن و دادنها دل و جرئتی میخواهد که در من نیست.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.