بریده‌ای از کتاب شبیه اثر فائضه حدادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 107

گوشی از دستش افتاد و دوباره برداشت و خواند و دوباره افتاد و دوباره خواند و دوباره افتاد و دیگر از جایی به بعد گوشی را برنداشت و به یک نقطه خیره شد و ماند . مثل یک تکه سنگ. مثل یک دست فروش که از سرما یخ زده باشد ...

گوشی از دستش افتاد و دوباره برداشت و خواند و دوباره افتاد و دوباره خواند و دوباره افتاد و دیگر از جایی به بعد گوشی را برنداشت و به یک نقطه خیره شد و ماند . مثل یک تکه سنگ. مثل یک دست فروش که از سرما یخ زده باشد ...

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.