بریده‌ای از کتاب تنهایی پر هیاهو اثر بوهومیل هرابال

paku

paku

دیروز

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

من وقتی چیزی را میخوانم، در واقع نمیخوانم. جمله ای زیبا را به دهان می ‌اندازم و مثل آب نبات می‌مکم، یا مثل لیکوری مینوشم، تا آنکه اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگ‌هایم جاری شود و به ریشه‌ی هر گلبول خونی برسد.

من وقتی چیزی را میخوانم، در واقع نمیخوانم. جمله ای زیبا را به دهان می ‌اندازم و مثل آب نبات می‌مکم، یا مثل لیکوری مینوشم، تا آنکه اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگ‌هایم جاری شود و به ریشه‌ی هر گلبول خونی برسد.

39

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.