بریدۀ کتاب
1402/12/25
صفحۀ 226
کلهپز کلهی نپختهی گوسفندی را پوست کنده بود و گذاشته بود پشت شیشه، دستهای علف هم کرده بود تو دهان باز کله. داشتم وضع و حال کله و کلهپز و مشتریها را با حیرت نگاه میکردم. پدرم هم کنارم ایستاده بود. مش ربابه که کمی دور شده بود برگشت و دست مرا گرفت. کشید و برد. پدرم هم دنبالمان دوید. مش ربابه گفت: - کلهپاچه میخواستی؟ هوس کرده بودی؟ باید چشم بخوری. - برای چی چشم بخورم؟ - برای این که سر عمو تو نخوری. زن و بچهاش که گناهی نکردن یتیم و سرگردون بشن. - یعنی چه؟ چه ربطی داره به کلهپاچه؟ برایم گفت که اگر کسی هوس کلهپاچه بکند و چشمِ کله را نخورد، سر عزیزترین کسش را میخورد. شنیده بود که من «سرخور» هستم و دیده بود که به کلهپاچه نگاه کردهام. به پدرم هم کلهپاچه داده بود که سر برادرش را نخورد؛ محض احتیاط.
کلهپز کلهی نپختهی گوسفندی را پوست کنده بود و گذاشته بود پشت شیشه، دستهای علف هم کرده بود تو دهان باز کله. داشتم وضع و حال کله و کلهپز و مشتریها را با حیرت نگاه میکردم. پدرم هم کنارم ایستاده بود. مش ربابه که کمی دور شده بود برگشت و دست مرا گرفت. کشید و برد. پدرم هم دنبالمان دوید. مش ربابه گفت: - کلهپاچه میخواستی؟ هوس کرده بودی؟ باید چشم بخوری. - برای چی چشم بخورم؟ - برای این که سر عمو تو نخوری. زن و بچهاش که گناهی نکردن یتیم و سرگردون بشن. - یعنی چه؟ چه ربطی داره به کلهپاچه؟ برایم گفت که اگر کسی هوس کلهپاچه بکند و چشمِ کله را نخورد، سر عزیزترین کسش را میخورد. شنیده بود که من «سرخور» هستم و دیده بود که به کلهپاچه نگاه کردهام. به پدرم هم کلهپاچه داده بود که سر برادرش را نخورد؛ محض احتیاط.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.