بریدهای از کتاب انتری که لوطیش مرده بود اثر صادق چوبک
1404/6/16 - 03:07
صفحۀ 66
آنها کنجکاو و ترسان و چشم به راه و ناتوان به جهش خون همقفسشان که اکنون آزاد شده بود نگاه میکردند. اما چاره نبود، این بود که بود. همه خاموش بودند و گرد مرگ در قفس پاشیده شده بود.
آنها کنجکاو و ترسان و چشم به راه و ناتوان به جهش خون همقفسشان که اکنون آزاد شده بود نگاه میکردند. اما چاره نبود، این بود که بود. همه خاموش بودند و گرد مرگ در قفس پاشیده شده بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.