بریده‌ای از کتاب انتری که لوطیش مرده بود اثر صادق چوبک

عارفه

عارفه

1404/6/16 - 03:07

بریدۀ کتاب

صفحۀ 66

آنها کنجکاو و ترسان و چشم به راه و ناتوان به جهش خون هم‌قفسشان که اکنون آزاد شده بود نگاه می‌کردند. اما چاره نبود، این بود که بود. همه خاموش بودند و گرد مرگ در قفس پاشیده شده بود.

آنها کنجکاو و ترسان و چشم به راه و ناتوان به جهش خون هم‌قفسشان که اکنون آزاد شده بود نگاه می‌کردند. اما چاره نبود، این بود که بود. همه خاموش بودند و گرد مرگ در قفس پاشیده شده بود.

17

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.