بریدهای از کتاب و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد اثر مهزاد الیاسی بختیاری
1404/2/18
صفحۀ 69
مادرم زود رفت. وقت نشد نگرانیهای فرهنگی، خانوادگی، محلی، قومی، ملی، قارهای و جهانی روان آدمی را به تمامی انبار کند در دل من. یک بار دخترعموم پرسید برای این که بتونی سفر کنی با بیاعتمادی ذاتی خانوادهمون چه کردی؟ راست میگفت. ما بدبینی را هوشمندی میدانیم چون موجودات ترسویی هستیم. رد ترسهای اجدادی را که در چهرهی دخترعمو دیدم فهمیدم قسر دررفتهام. درست همان وقت که من مادرمرده در جهان هستی ول میگشتهام ، او داشته مثل بقیه آموزش میدیده که ترسو باشد.
مادرم زود رفت. وقت نشد نگرانیهای فرهنگی، خانوادگی، محلی، قومی، ملی، قارهای و جهانی روان آدمی را به تمامی انبار کند در دل من. یک بار دخترعموم پرسید برای این که بتونی سفر کنی با بیاعتمادی ذاتی خانوادهمون چه کردی؟ راست میگفت. ما بدبینی را هوشمندی میدانیم چون موجودات ترسویی هستیم. رد ترسهای اجدادی را که در چهرهی دخترعمو دیدم فهمیدم قسر دررفتهام. درست همان وقت که من مادرمرده در جهان هستی ول میگشتهام ، او داشته مثل بقیه آموزش میدیده که ترسو باشد.
مصطفی رفعت
1404/2/19
0