بریدۀ کتاب
1403/1/13
صفحۀ 209
ورونسکی حال قاتلی را داشت که کشته خود را میبیند. آنچه به دست او جان باخته بود عشق آنها بود، مرحله نخستین دلدادگیشان بود. وقتی به یاد میآورد که این شرمساری به ازای چیست در دل احساس وحشت و نفرت میکرد. آنا از عریانی روحی خود زیر فشار شرمساری خرد میشد و این به ورونسکی هم منتقل میشد اما قاتل با وجود وحشت از لاشه مقتول ناچار باید آن را قطعه قطعه کند و پنهانش سازد و از آنچه قتل را به طمع تحصیل آن مرتکب شده است سود جوید. با همان خشم به سودا ماننده قاتل هنگامی که خود را بر جسد قربانی میافکند و آن را بر خاک میکشد و قطعه قطعه میکند، ورونسکی نیز دیوانه وار چهره و شانههای آنا را غرق بوسه میکرد.
ورونسکی حال قاتلی را داشت که کشته خود را میبیند. آنچه به دست او جان باخته بود عشق آنها بود، مرحله نخستین دلدادگیشان بود. وقتی به یاد میآورد که این شرمساری به ازای چیست در دل احساس وحشت و نفرت میکرد. آنا از عریانی روحی خود زیر فشار شرمساری خرد میشد و این به ورونسکی هم منتقل میشد اما قاتل با وجود وحشت از لاشه مقتول ناچار باید آن را قطعه قطعه کند و پنهانش سازد و از آنچه قتل را به طمع تحصیل آن مرتکب شده است سود جوید. با همان خشم به سودا ماننده قاتل هنگامی که خود را بر جسد قربانی میافکند و آن را بر خاک میکشد و قطعه قطعه میکند، ورونسکی نیز دیوانه وار چهره و شانههای آنا را غرق بوسه میکرد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.