بریدۀ کتاب

هفتاد و دومین غواص: خاطرات جانباز کریم مطهری فرمانده گردان غواصی جعفر طیار
بریدۀ کتاب

صفحۀ 101

همان روزها آقام از سر کار آمد و شناسنامه‌های تازه‌ای را که برای ما گرفته بود، یکی یکی بهمان داد و نام خانوادگی‌مان را از «پی‌سوده» به «مطهری» تغییر داده بود. همه اعضای خانواده احساس می‌کردیم که تازه متولد شده‌ایم. آقام به شهید مطهری علاقه خاصی داشت و می‌گفت: «امام خمینی حتی برای شهادت فرزندش آقا مصطفی گریه نکرد؛ اما برای شهید مطهری گریست.» آن روز شناسنامه تازه کمی سرحالم کرد و رفتم هنرستان ثبت نام کردم؛ اما درس و تلاش و هر چیز را در بسیج می‌دیدم. بسیجی که پایم را به جنگ باز کند.

همان روزها آقام از سر کار آمد و شناسنامه‌های تازه‌ای را که برای ما گرفته بود، یکی یکی بهمان داد و نام خانوادگی‌مان را از «پی‌سوده» به «مطهری» تغییر داده بود. همه اعضای خانواده احساس می‌کردیم که تازه متولد شده‌ایم. آقام به شهید مطهری علاقه خاصی داشت و می‌گفت: «امام خمینی حتی برای شهادت فرزندش آقا مصطفی گریه نکرد؛ اما برای شهید مطهری گریست.» آن روز شناسنامه تازه کمی سرحالم کرد و رفتم هنرستان ثبت نام کردم؛ اما درس و تلاش و هر چیز را در بسیج می‌دیدم. بسیجی که پایم را به جنگ باز کند.

20

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.