بریدهای از کتاب افعی و بال های شب : خاکستر و پادشاه نفرین شده اثر کریسا برودبنت
1404/3/27
صفحۀ 50
ولی حالا اینجا، در محاصره او بودم، دلم نمی خواست هرگز از آنجا بروم. دلم می خواست روی صندلی اش مچاله شوم. دلم می خواست این جام شراب را لای پارچه ای ابریشمی بپیچم و اثر انگشت او را تا ابد نگه دارم.
ولی حالا اینجا، در محاصره او بودم، دلم نمی خواست هرگز از آنجا بروم. دلم می خواست روی صندلی اش مچاله شوم. دلم می خواست این جام شراب را لای پارچه ای ابریشمی بپیچم و اثر انگشت او را تا ابد نگه دارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.