بریدهای از کتاب اسفار کاتبان اثر ابوتراب خسروی
1404/3/30
صفحۀ 62
رو به شاه می فرماید: ما یتیمی از بلاد کرمان بودیم که چون زلزله آمد و آن بلاد را کن فیکون کرد، نوخطی بودیم که هنوز حتی نرمه مویی بر عذار نداشتیم و بی اذن سر انگشتان مادر به خواب نمیرفتیم و اینک کاشف رشته ای از گیسوانش بودیم که از زیر تلی خاک پبچان بیرون مانده و صدای هیچ ذی روحی نمی آمد که مدد جوییم.
رو به شاه می فرماید: ما یتیمی از بلاد کرمان بودیم که چون زلزله آمد و آن بلاد را کن فیکون کرد، نوخطی بودیم که هنوز حتی نرمه مویی بر عذار نداشتیم و بی اذن سر انگشتان مادر به خواب نمیرفتیم و اینک کاشف رشته ای از گیسوانش بودیم که از زیر تلی خاک پبچان بیرون مانده و صدای هیچ ذی روحی نمی آمد که مدد جوییم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.