بریده‌ای از کتاب خمیر ترش اثر رابین اسلون

Moonlight

Moonlight

5 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 29

وقتی سوار قطار از شهر می‌گذشتم، دردی توی قفسه سینه‌ام پیچید که بگویی نگویی نگران شده بودم که نکند از قلبم باشد، اما بعد از پنج دقیقه متوجه شدم از غم و غصه بوده است نه چیز دیگری؛

وقتی سوار قطار از شهر می‌گذشتم، دردی توی قفسه سینه‌ام پیچید که بگویی نگویی نگران شده بودم که نکند از قلبم باشد، اما بعد از پنج دقیقه متوجه شدم از غم و غصه بوده است نه چیز دیگری؛

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.