بریدۀ کتاب
1403/3/28
صفحۀ 151
بعد مکثی طولانی کرد و ادامه داد: «البته، تو خیلی سختی کشیدهی. این زندگی حق تو نبود. وقتی آقای مارک، نماینده صلیب سرخ، عکس تو و علی رو دید گفت: «این پسر توئه.» گفتم: «بله. اون در کلاس سوم تجربی تحصیل میکنه.» گفت: «جوون برازندهایه! مثل خودت قد بلنده.» مارک دست گذاشت روی تو و گفت: «و این همسرته.» گفتم: «بله.» گفت: «اون هنوز منتظر بازگشت توئه.» با افتخار گفتم: «بله.» خیلی تعجب کرد. گفت: «زن جوان و زیبایی مثل اون چطور تونسته هیجده سال در بیخبری مطلق منتظر بمونه! این باور کردنی نیست! زنها و مردهای ایرانی مثال زدنی اند. »
بعد مکثی طولانی کرد و ادامه داد: «البته، تو خیلی سختی کشیدهی. این زندگی حق تو نبود. وقتی آقای مارک، نماینده صلیب سرخ، عکس تو و علی رو دید گفت: «این پسر توئه.» گفتم: «بله. اون در کلاس سوم تجربی تحصیل میکنه.» گفت: «جوون برازندهایه! مثل خودت قد بلنده.» مارک دست گذاشت روی تو و گفت: «و این همسرته.» گفتم: «بله.» گفت: «اون هنوز منتظر بازگشت توئه.» با افتخار گفتم: «بله.» خیلی تعجب کرد. گفت: «زن جوان و زیبایی مثل اون چطور تونسته هیجده سال در بیخبری مطلق منتظر بمونه! این باور کردنی نیست! زنها و مردهای ایرانی مثال زدنی اند. »
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.