بریدۀ کتاب

گتسبی بزرگ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 37

آره، یک ساعت از عمرش می‌گذشت، تام هم خدا عالمه کجا بود. به هوش که اومدم خودم رو کاملاً بی‌کس حس می‌کردم. بلافاصله از پرستار پرسیدم که پسر یا دختره. وقتی بهم گفت دختره سرم رو برگردوندم و زدم زیر گریه. گفتم خیلی خب، خوشحالم که دختره. امیدوارم که خل باشه- واسه اینکه بهترین چیزی که یک دختر تو این دنیا می‌تونه باشه، همینه،یک خل خوشگل.

آره، یک ساعت از عمرش می‌گذشت، تام هم خدا عالمه کجا بود. به هوش که اومدم خودم رو کاملاً بی‌کس حس می‌کردم. بلافاصله از پرستار پرسیدم که پسر یا دختره. وقتی بهم گفت دختره سرم رو برگردوندم و زدم زیر گریه. گفتم خیلی خب، خوشحالم که دختره. امیدوارم که خل باشه- واسه اینکه بهترین چیزی که یک دختر تو این دنیا می‌تونه باشه، همینه،یک خل خوشگل.

13

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.