بریده‌ای از کتاب پختستان اثر ادوین ابوت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 160

رهنمایم گفت: «نگاه کن آنجا را! تو در پَختستان زندگی کرده‎ای، از خطستان واقعه دیده‎ای، با من تا بلندی‎های حجمستان اوج گرفته‎ای. حالا برای اینکه طیف تجربه‎ات را کامل کنی، آورده‎امت این پایین، به پست‎ترین قعر وجود، نُقطستان، که ورطه بی‎بُعدی‎ست. نظری بینداز به این مخلوقِ بی‎نوا، و بدان که این نقطه هم موجودی مثل ماست، اما محصور در ورطه بی‎بعدی. خود جهان خود است، کیهان خود است؛ از کسی جز خود تصوری نمی‎تواند داشت؛ نه طول می‎شناسد، نه عرض، نه ارتفاع، چون هیچ‎کدام را هرگز ندیده؛ حتی از عدد 2 هم بی‎خبر است و از تعدد چیزی نمی‎داند، چون خود یگانه خود و کل خود است، حال آنکه در واقع هیچ است. اما ببین که چه دربست از خود راضی‎ست، و بیاموز این درس را، که از خود راضی بودن پست و نادان بودن است؛ آرزو کردن بهتر است از کور و عاجزوار خوش بودن. حالا گوش کن»

رهنمایم گفت: «نگاه کن آنجا را! تو در پَختستان زندگی کرده‎ای، از خطستان واقعه دیده‎ای، با من تا بلندی‎های حجمستان اوج گرفته‎ای. حالا برای اینکه طیف تجربه‎ات را کامل کنی، آورده‎امت این پایین، به پست‎ترین قعر وجود، نُقطستان، که ورطه بی‎بُعدی‎ست. نظری بینداز به این مخلوقِ بی‎نوا، و بدان که این نقطه هم موجودی مثل ماست، اما محصور در ورطه بی‎بعدی. خود جهان خود است، کیهان خود است؛ از کسی جز خود تصوری نمی‎تواند داشت؛ نه طول می‎شناسد، نه عرض، نه ارتفاع، چون هیچ‎کدام را هرگز ندیده؛ حتی از عدد 2 هم بی‎خبر است و از تعدد چیزی نمی‎داند، چون خود یگانه خود و کل خود است، حال آنکه در واقع هیچ است. اما ببین که چه دربست از خود راضی‎ست، و بیاموز این درس را، که از خود راضی بودن پست و نادان بودن است؛ آرزو کردن بهتر است از کور و عاجزوار خوش بودن. حالا گوش کن»

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.