بریدهای از کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی
5 روز پیش
صفحۀ 126
و وقتی به خودم آمدم که در خانه ی سفیر ایتالیا هستیم یادم به آبروی خویش افتاد و خشم سراسر وجودم را فرا گرفت :«چرا رفته ای توی استخر ؟» همین طور که وسط استخر راه می رفت با معصومیتی کودکانه زمزمه کرد :«دیدم خالی است گفتم پُرش کنم .»
و وقتی به خودم آمدم که در خانه ی سفیر ایتالیا هستیم یادم به آبروی خویش افتاد و خشم سراسر وجودم را فرا گرفت :«چرا رفته ای توی استخر ؟» همین طور که وسط استخر راه می رفت با معصومیتی کودکانه زمزمه کرد :«دیدم خالی است گفتم پُرش کنم .»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.