بریده‌ای از کتاب اینجا بدون تو اثر محبوبه بلباسی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 159

حرم دسته‌جمعی خیلی به بچه‌ها چسبید. می‌دویدند و روی سنگ‌فرش‌ها سر می‌خوردند. توی رواق، مهدی می‌نشست و حسن دستش را می‌گرفت. لیزلیزک بازی می‌کردند. سر و صدای خنده و شادی‌شان زیادی بلند شده بود. بعضی‌ها چپ چپ نگاه می‌کردند. محمد با خنده می‌گفت: «سرت‌و بنداز پایین؛ نفهمن اینا مال ما هستن.»

حرم دسته‌جمعی خیلی به بچه‌ها چسبید. می‌دویدند و روی سنگ‌فرش‌ها سر می‌خوردند. توی رواق، مهدی می‌نشست و حسن دستش را می‌گرفت. لیزلیزک بازی می‌کردند. سر و صدای خنده و شادی‌شان زیادی بلند شده بود. بعضی‌ها چپ چپ نگاه می‌کردند. محمد با خنده می‌گفت: «سرت‌و بنداز پایین؛ نفهمن اینا مال ما هستن.»

9

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.