بریدهای از کتاب ملکه نفرتاری همسر رامسس دوم اثر میچل موران
دیروز
صفحۀ 142
روزی در ایوان اتاقم ایستاده بودم و ناگهان احساس کردم تمام جهان از من دور میشوند و تنها گربهام در کنارم باقی میماند؛ گرچه او هم دیگر مهربان نبود و مدام به دنبال فرصتی بود تا موشی بیابد و به دنبالش برود. او به من نیاز نداشت؛ در واقع هیچکس به من نیاز نداشت.
روزی در ایوان اتاقم ایستاده بودم و ناگهان احساس کردم تمام جهان از من دور میشوند و تنها گربهام در کنارم باقی میماند؛ گرچه او هم دیگر مهربان نبود و مدام به دنبال فرصتی بود تا موشی بیابد و به دنبالش برود. او به من نیاز نداشت؛ در واقع هیچکس به من نیاز نداشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.