بریدۀ کتاب

 امیری

امیری

1403/12/12

بریدۀ کتاب

صفحۀ 134

شرمنده‌ام! آن روز نحس را خوب به خاطر دارم خانه در آتش و علی غل و زنجیر به دست در کوچه و بوی یاس در هوا پخش. اعتراف می‌کنم که اولین بار بود که دلم برای علی سوخت. بی‌ اراده فریاد می‌زنم آنچه آن روز دیدم گفتنی نیست، کشیدنی است، درد است، رنج است، بار غم است بر دل، سوهان است بر روح، روح و ریحان نبی خدا در یک سو و عمر و خالد و مغیره و قنفذ در سوی دیگر. آتش است و آه، تازیانه است و درد، در و دیوار است و پهلو، دل شکستن است و دل بریدن، دنیا خواهی است و پرواز، سکون است و عروج، اما تا چشم کار می‌کند ظلمت است و ظلمت است و ظلمت.... . . آه فاطمه تا ابد، گریبانشان را می گیرد و اسیرشان می کند...

شرمنده‌ام! آن روز نحس را خوب به خاطر دارم خانه در آتش و علی غل و زنجیر به دست در کوچه و بوی یاس در هوا پخش. اعتراف می‌کنم که اولین بار بود که دلم برای علی سوخت. بی‌ اراده فریاد می‌زنم آنچه آن روز دیدم گفتنی نیست، کشیدنی است، درد است، رنج است، بار غم است بر دل، سوهان است بر روح، روح و ریحان نبی خدا در یک سو و عمر و خالد و مغیره و قنفذ در سوی دیگر. آتش است و آه، تازیانه است و درد، در و دیوار است و پهلو، دل شکستن است و دل بریدن، دنیا خواهی است و پرواز، سکون است و عروج، اما تا چشم کار می‌کند ظلمت است و ظلمت است و ظلمت.... . . آه فاطمه تا ابد، گریبانشان را می گیرد و اسیرشان می کند...

5

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.