بریده‌ای از کتاب سقوط اثر آلبر کامو

Limpid

Limpid

1403/10/17

سقوط
بریدۀ کتاب

صفحۀ 29

به قول آلبر کامو در رمان سقوط: من آنقدر بزرگوار نبودم که از اهانت‌ها بگذرم، اما سرانجام فراموش می‌کردم. و آن‌که گمان می‌برد از او بیزارم مبهوت‌ میشد، آن‌گاه که می‌دید لبخند زنان به او سلام می‌کنم، برحسب سرشتش عظمت روحم تحسینش را برمی‌انگیخت یا خفت منشم را خوار می‌شمرد، غافل از این‌که علت رفتارم ساده‌تر از این حرف‌ها بود: من حتی نامش رافراموش کرده بودم...

به قول آلبر کامو در رمان سقوط: من آنقدر بزرگوار نبودم که از اهانت‌ها بگذرم، اما سرانجام فراموش می‌کردم. و آن‌که گمان می‌برد از او بیزارم مبهوت‌ میشد، آن‌گاه که می‌دید لبخند زنان به او سلام می‌کنم، برحسب سرشتش عظمت روحم تحسینش را برمی‌انگیخت یا خفت منشم را خوار می‌شمرد، غافل از این‌که علت رفتارم ساده‌تر از این حرف‌ها بود: من حتی نامش رافراموش کرده بودم...

270

34

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.