بریدهای از کتاب آخرین روز یک محکوم به همراه کلود بی نوا اثر ویکتور هوگو
1404/4/17
صفحۀ 52
آیا آنها تا به حال بر این تصور گزنده کمی مکث کردهاند که در انسانی که جانش را میگیرند، هوش و خردی هست؟ خردی که به زندگی پیوند خورده و ذرهای خود را برای مرگ آماده نکرده است؟ نه. آنها در تمام اینها چیزی نمیبینند جز فرود قائم تیغهای سهگوش و بیشک تصور میکنند، زندگی محکوم، قبلوبعد از آن لحظهی فرود، سراسر هیچِ مطلق است.
آیا آنها تا به حال بر این تصور گزنده کمی مکث کردهاند که در انسانی که جانش را میگیرند، هوش و خردی هست؟ خردی که به زندگی پیوند خورده و ذرهای خود را برای مرگ آماده نکرده است؟ نه. آنها در تمام اینها چیزی نمیبینند جز فرود قائم تیغهای سهگوش و بیشک تصور میکنند، زندگی محکوم، قبلوبعد از آن لحظهی فرود، سراسر هیچِ مطلق است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.