بریدۀ کتاب

 هواتو دارم
بریدۀ کتاب

صفحۀ 72

همان‌طور که به پدر و مادر خودش محبت داشت، به پدر و مادر من هم ویژه احترام می‌گذاشت. هر بار بابا از خانه برای کاری حتی تا داخل حیاط بیرون می‌رفت و برمی‌گشت یا وقتی مامان برای ما چای و میوه می‌آورد، پیش پایشان بلند می‌شد. مامان این‌طور وقت‌ها حسابی قربان صدقه‌اش می‌رفت و می‌گفت: «پسرم، وقتی تو این‌طوری می‌کنی، من و علی آقا عذاب وجدان می‌گیریم، مجبوریم بیایم بغل دستتو بشینیم که به خاطر ما بلند نشی.»

همان‌طور که به پدر و مادر خودش محبت داشت، به پدر و مادر من هم ویژه احترام می‌گذاشت. هر بار بابا از خانه برای کاری حتی تا داخل حیاط بیرون می‌رفت و برمی‌گشت یا وقتی مامان برای ما چای و میوه می‌آورد، پیش پایشان بلند می‌شد. مامان این‌طور وقت‌ها حسابی قربان صدقه‌اش می‌رفت و می‌گفت: «پسرم، وقتی تو این‌طوری می‌کنی، من و علی آقا عذاب وجدان می‌گیریم، مجبوریم بیایم بغل دستتو بشینیم که به خاطر ما بلند نشی.»

5

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.