بریدۀ کتاب
1403/8/16
4.3
21
صفحۀ 72
همانطور که به پدر و مادر خودش محبت داشت، به پدر و مادر من هم ویژه احترام میگذاشت. هر بار بابا از خانه برای کاری حتی تا داخل حیاط بیرون میرفت و برمیگشت یا وقتی مامان برای ما چای و میوه میآورد، پیش پایشان بلند میشد. مامان اینطور وقتها حسابی قربان صدقهاش میرفت و میگفت: «پسرم، وقتی تو اینطوری میکنی، من و علی آقا عذاب وجدان میگیریم، مجبوریم بیایم بغل دستتو بشینیم که به خاطر ما بلند نشی.»
همانطور که به پدر و مادر خودش محبت داشت، به پدر و مادر من هم ویژه احترام میگذاشت. هر بار بابا از خانه برای کاری حتی تا داخل حیاط بیرون میرفت و برمیگشت یا وقتی مامان برای ما چای و میوه میآورد، پیش پایشان بلند میشد. مامان اینطور وقتها حسابی قربان صدقهاش میرفت و میگفت: «پسرم، وقتی تو اینطوری میکنی، من و علی آقا عذاب وجدان میگیریم، مجبوریم بیایم بغل دستتو بشینیم که به خاطر ما بلند نشی.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.