زهرا محمدی

زهرا محمدی

@zahramoham

5 دنبال شده

6 دنبال کننده

            همه چیز را پشت گوش انداخته‌ام و روزها می‌گذرد. این زندگی ماست.🌱
          
zahramhmdy9
پیشنهاد کاربر برای شما

باشگاه‌ها

دمی با کتاب

235 عضو

پرسش‌های فیلسوفان بزرگ جهان: 23پرسش مهم فلسفی

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 196

کتاب "صف" نوشته‌ی بسمه عبدالعزیز، با فضاسازی تنگ و سرد خود، دنیای یک جامعه سرکوب‌شده را به تصویر می‌کشد. در این رمان، صفی بی‌پایان و عجیب وجود دارد که مردم مجبورند برای دریافت نیازهای اولیه‌شان در آن منتظر بمانند، اما هیچ‌کس دقیقاً نمی‌داند این صف برای چه هدفی است. کتاب نه‌تنها به نقد قدرت‌های سرکوبگر و دیکتاتوری می‌پردازد، بلکه مفاهیم عمیق‌تری درباره آزادی، وجدان و ظلم نیز در دل خود نهفته دارد. "صف" یک تحلیل اجتماعی است که در آن، انسان‌ها با چالش‌های طاقت‌فرسا روبرو می‌شوند تا از ظلم سیستماتیک جان سالم به در ببرند. این کتاب مرا به تفکر واداشت که چگونه در دنیای واقعی هم ممکن است در صف‌هایی بی‌پایان قرار بگیریم که هدفشان بیشتر از پیروی کورکورانه از قوانین و قدرت‌ها نباشد. خواندن این اثر را به کسانی که به تحلیل ساختارهای اجتماعی و قدرت علاقه دارند، توصیه می‌کنم. پایان کتاب به شکلی مبهم و باز باقی می‌ماند. در حالی که شخصیت‌ها در تلاش برای فرار از سیستم سرکوبگر "دروازه" هستند، به نوعی بازتابی از بی‌نتیجه بودن مبارزه در برابر قدرت‌های مطلقه و ناپایدار بودن امید در چنین جوامعِ بسته دیده می‌شود. پایان کتاب خواننده را با سوالاتی بی‌پاسخ درباره‌ی سرنوشت شخصیت‌ها و آینده‌ی جامعه‌اش مواجه می‌کند و حس عدم قطعیت و سرگشتگی را به خوبی منتقل می‌کند.

1

فعالیت‌ها

1

زهرا محمدی پسندید.
          آخ هرمان هسه...
فیلسوف بزرگ و معجزه ی نویسندگی . نابغه ی شرح حالات درونی و اسطوره ی تصویر گری جهان با ابزار سخت و پیچیده کلمات..
جهانی که هرمان هسه می دید و از آن معنا استخراج می‌کرد و فلسفه پرورش میداد ، همان جهانی است که به چشمان من هم می آید؟ رنگ و لعاب و عطر و مزه اش همان است؟ محال است..
این روزها هرمان هسه برایم تمثیلی از حافظ شده است . افکارم را می خواند ، سوالاتم را در کمال شنوایی گری می مکد و در نهایت امعان و مداقه پاسخم می دهد. فانوسی آتش می‌کند و بر جاده ی سراسر ظلماتم می نشاند . چشمانم را عینکی است بینا..
هسه پیش از نویسندگی اش ، معلمی است توانمند . شاگردیست در مکتب عالی جهانِ واقعیت . انسانی است عمیق به ژرفای عوالم عقول.
نویسنده ایست مظهر اعجاز ..
هرمان هسه که دست در دست سروش حبیبی برای ما و به زبان ما سخن می‌گوید، گوهری است برای هرکس که توان خواندن و نوشتن دارد. باید بخوانیم.آخ که چقدر از او آموختم. 
 باید از عالم عالی و بالا به عمق خاک زیر بیاییم . باید از اوج نجابت و بندگی به قعر گناه و پستی بیاییم تا ببینیم کدام را به حقیقت فهمیده ایم و در قاعده ی اختیار انتخاب کرده ایم . کدامش را با تمام حواس مدرکه ، ادراک کرده ایم و درونی ساخته ایم . انتخاب گری آگاهانه بوده ایم یا منفعلی در لباس مختار ؟ مجبوری در محبس جبر و ادعای اختیارگری عالم ؟
عابدی که تا کنون طعم شهوت را نچشیده ؛ زاهدی که عطر ناپختگی و صورت حقیقی لذائذ مادی را نبوییده و ندیده ؛ کی توان انتخاب آگاهانه دارد؟
هرمان هسه فیلسوفی است که مزه ی دهانش را از ملاصدرا وام گرفته است . وحدت وجود را در کتاب عمیقا بحث کرد و به کرسی نشاند. 
هرمان هسه همان داستایفسکی است که گفت " برادران از گناه آدم ها نهراسید آدمی را در گناهش نیز دوست بدارید" .
هسه در سیدارتها گفت : "دوست عزیز ، دنیا ناقص نیست، در تحولی کند به سوی کمال نیست . دنیا در هر لحظه کامل است .هر گناهی برائت را هم اکنون در خود دارد . پیر هم اکنون در کودکی حاضر است .طفل شیرخوار مرگ را هم اکنون با خود دارد و ابدیت هم اکنون با همه ی فانیان است . "
می گفت که همه چیز را باید دوست داشت . سنگ را نه چون خاک خواهد شد و شاید موجودی زنده شود.. باید دوست داشت چون هم اکنون تمام چیزهایی است که می تواند بشود. همواره همانست. انسان را اگر گناه کار باشد نیز باید دوست داشت. در وجود گناهکار ، توبه کاری هست.  همه چیز را باید دوست داشت. ..
هرمان هسه در سیدارتها از قول تمام ژرف نگرانِ جهانِ انسان به معنی والا سخن گفت . 
درود بر او.
بر قلمش.
بر اندیشه اش.
بر رشد و کمال یافتگی اش.
درود بر او...


        

59

زهرا محمدی پسندید.
          این اولین کتابیه که از جناب داستایوفسکی میخونم و همراه با این کتابم اولین کتاب از جناب تولستوی رو می خونم ... و خب تا اینجا که از هرو کتاب یکمی خوندم باید بگم اگر بخوام از بین این دو بزرگوار یکی رو انتخاب کنم انتخاب  من داستایوفسکی عزیزه البته به جناب تولستو ی هم ارادت خاصی دارم اما قلم داستایوفسکی بیشتر نظر من رو به خودش جلب کرد

 البته جا داره بگم این نظر قطعی نیست و باید تا آخر هر دو کتاب صبر کرد 
نکته دیگری هم هست اینکه شاید انتخابم برای اولین کتاب حداقل از جانب تولستوی درست نبوده 

راستی یه چیز دیگه شاید در انتخاب مترجم دچار اشتباه شدم مثلا اولین کتاب من از تولستوی مرگ ایوان ایلیچ با ترجمه ی صالح حسینی از انتشارات نیلوفر هست و کتاب قمار باز رو هم با ترجمه ی جلال آل احمد از انتشارات نگاه میخونم .. و چون نه نسبت به قلم هردو بزرگوار نه از ترجمه های دیگه اطلاعی ندارم از این بابت هم که من دارم ترجمه ی درست از نشر درستی میخونم هم اطلاعی ندارم🤷🏻‍♀️😁 


        

14

بریدۀ کتاب

صفحۀ 196

کتاب "صف" نوشته‌ی بسمه عبدالعزیز، با فضاسازی تنگ و سرد خود، دنیای یک جامعه سرکوب‌شده را به تصویر می‌کشد. در این رمان، صفی بی‌پایان و عجیب وجود دارد که مردم مجبورند برای دریافت نیازهای اولیه‌شان در آن منتظر بمانند، اما هیچ‌کس دقیقاً نمی‌داند این صف برای چه هدفی است. کتاب نه‌تنها به نقد قدرت‌های سرکوبگر و دیکتاتوری می‌پردازد، بلکه مفاهیم عمیق‌تری درباره آزادی، وجدان و ظلم نیز در دل خود نهفته دارد. "صف" یک تحلیل اجتماعی است که در آن، انسان‌ها با چالش‌های طاقت‌فرسا روبرو می‌شوند تا از ظلم سیستماتیک جان سالم به در ببرند. این کتاب مرا به تفکر واداشت که چگونه در دنیای واقعی هم ممکن است در صف‌هایی بی‌پایان قرار بگیریم که هدفشان بیشتر از پیروی کورکورانه از قوانین و قدرت‌ها نباشد. خواندن این اثر را به کسانی که به تحلیل ساختارهای اجتماعی و قدرت علاقه دارند، توصیه می‌کنم. پایان کتاب به شکلی مبهم و باز باقی می‌ماند. در حالی که شخصیت‌ها در تلاش برای فرار از سیستم سرکوبگر "دروازه" هستند، به نوعی بازتابی از بی‌نتیجه بودن مبارزه در برابر قدرت‌های مطلقه و ناپایدار بودن امید در چنین جوامعِ بسته دیده می‌شود. پایان کتاب خواننده را با سوالاتی بی‌پاسخ درباره‌ی سرنوشت شخصیت‌ها و آینده‌ی جامعه‌اش مواجه می‌کند و حس عدم قطعیت و سرگشتگی را به خوبی منتقل می‌کند.

1