اولین بار در دستان دوست و همکارم بود که خواندمش. از مدیر خوش ذوقش کتاب را گرفته بود. با دیدن نام نویسنده، انتظار نثر جذاب داشتم؛ اما دوستداشتنی تر از تصورم بود.
از رابطهی خدا و انسان میگوید؛ اما متفاوت تر از خواندههای قبلیمان.
دوستش داشتم.
تکهای از کتاب: " این که مدام به سینهات میکوبد، قلب نیست؛ ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود. قلبها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. اما کیست که باور کند در سینهاش نهنگی میتپد!