شکیلا تاریخ عضویت:دی 1403 شکیلا دنبال کردن @shakilaparizad 9 دنبال شده 2 دنبال کننده کتابدوست(0 کتاب)0امتیاز دنبال کردن0یادداشت1امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 0 کتاب در حال خواندن 1 کتاب خواهم خواند 0 کتاب یادداشتها این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است. باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشهالیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب شکیلا دیروز ویلت شارلوت برونته 3.9 13 صفحۀ 425 من گل را روی شاخه دوست دارم. وقتی چیده میشد دیگر خوشم نمیآمد؛ چون بیریشه به نظر میرسد و پژمردنی، و شباهتش به زندگی مرا غمگین میکند. 0 0 شکیلا دیروز ویلت شارلوت برونته 3.9 13 صفحۀ 94 رسیدم به قلب زندگی لندن. سرانجام این شهر بزرگ را میدیدم و حس میکردم! 0 0 شکیلا دیروز ویلت شارلوت برونته 3.9 13 صفحۀ 152 چون آدم ترسويى بودم به لاک خودم فرورفتم؛ مثل حلزونى كه توى پوستهاش مخفى مى شود. براى اين كه از زير چنين كارى در بروم گفتم نه بلدم نه تجربهاش را دارم. اگر مرا به حال خودم مىگذاشت، حتماً اين فرصت را از دست مىدادم. بى تجربه بودم، بلندپرواز هم نبودم، و ممكن بود بيست سال بنشينم به بچهها الفبا ياد بدهم، لباسهاى ابريشمى را پشت و رو كنم و كت بچگانه بدوزم. البته علت گوشه نشينىام اين نبود كه ازوضعم رضايت داشتم. نه. كارم نه به روحيهام مى خورد نه مورد علاقهام بود؛ اما به نظرم خوب بود كه دغدغه و تشويش چندانى نداشتم و در معرض آزمون وامتحان قرار نمىگرفتم. 0 0 شکیلا دیروز ویلت شارلوت برونته 3.9 13 صفحۀ 92 از حال و هوای این لندن بزرگ که دور و برم حس میکنم خوشم میآید. آدم اگر بزدل نباشد آیا تمام عمرش را در روستاها میگذراند و استعدادهایش را به زنگار ناشناختگی میسپارد؟ 0 0 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.
شکیلا تاریخ عضویت:دی 1403 شکیلا دنبال کردن @shakilaparizad 9 دنبال شده 2 دنبال کننده کتابدوست(0 کتاب)0امتیاز دنبال کردن0یادداشت1امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 0 کتاب در حال خواندن 1 کتاب خواهم خواند 0 کتاب یادداشتها این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است. باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشهالیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب شکیلا دیروز ویلت شارلوت برونته 3.9 13 صفحۀ 425 من گل را روی شاخه دوست دارم. وقتی چیده میشد دیگر خوشم نمیآمد؛ چون بیریشه به نظر میرسد و پژمردنی، و شباهتش به زندگی مرا غمگین میکند. 0 0 شکیلا دیروز ویلت شارلوت برونته 3.9 13 صفحۀ 94 رسیدم به قلب زندگی لندن. سرانجام این شهر بزرگ را میدیدم و حس میکردم! 0 0 شکیلا دیروز ویلت شارلوت برونته 3.9 13 صفحۀ 152 چون آدم ترسويى بودم به لاک خودم فرورفتم؛ مثل حلزونى كه توى پوستهاش مخفى مى شود. براى اين كه از زير چنين كارى در بروم گفتم نه بلدم نه تجربهاش را دارم. اگر مرا به حال خودم مىگذاشت، حتماً اين فرصت را از دست مىدادم. بى تجربه بودم، بلندپرواز هم نبودم، و ممكن بود بيست سال بنشينم به بچهها الفبا ياد بدهم، لباسهاى ابريشمى را پشت و رو كنم و كت بچگانه بدوزم. البته علت گوشه نشينىام اين نبود كه ازوضعم رضايت داشتم. نه. كارم نه به روحيهام مى خورد نه مورد علاقهام بود؛ اما به نظرم خوب بود كه دغدغه و تشويش چندانى نداشتم و در معرض آزمون وامتحان قرار نمىگرفتم. 0 0 شکیلا دیروز ویلت شارلوت برونته 3.9 13 صفحۀ 92 از حال و هوای این لندن بزرگ که دور و برم حس میکنم خوشم میآید. آدم اگر بزدل نباشد آیا تمام عمرش را در روستاها میگذراند و استعدادهایش را به زنگار ناشناختگی میسپارد؟ 0 0 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.