بریدهای از کتاب ویلت اثر شارلوت برونته
دیروز
صفحۀ 152
چون آدم ترسويى بودم به لاک خودم فرورفتم؛ مثل حلزونى كه توى پوستهاش مخفى مى شود. براى اين كه از زير چنين كارى در بروم گفتم نه بلدم نه تجربهاش را دارم. اگر مرا به حال خودم مىگذاشت، حتماً اين فرصت را از دست مىدادم. بى تجربه بودم، بلندپرواز هم نبودم، و ممكن بود بيست سال بنشينم به بچهها الفبا ياد بدهم، لباسهاى ابريشمى را پشت و رو كنم و كت بچگانه بدوزم. البته علت گوشه نشينىام اين نبود كه ازوضعم رضايت داشتم. نه. كارم نه به روحيهام مى خورد نه مورد علاقهام بود؛ اما به نظرم خوب بود كه دغدغه و تشويش چندانى نداشتم و در معرض آزمون وامتحان قرار نمىگرفتم.
چون آدم ترسويى بودم به لاک خودم فرورفتم؛ مثل حلزونى كه توى پوستهاش مخفى مى شود. براى اين كه از زير چنين كارى در بروم گفتم نه بلدم نه تجربهاش را دارم. اگر مرا به حال خودم مىگذاشت، حتماً اين فرصت را از دست مىدادم. بى تجربه بودم، بلندپرواز هم نبودم، و ممكن بود بيست سال بنشينم به بچهها الفبا ياد بدهم، لباسهاى ابريشمى را پشت و رو كنم و كت بچگانه بدوزم. البته علت گوشه نشينىام اين نبود كه ازوضعم رضايت داشتم. نه. كارم نه به روحيهام مى خورد نه مورد علاقهام بود؛ اما به نظرم خوب بود كه دغدغه و تشويش چندانى نداشتم و در معرض آزمون وامتحان قرار نمىگرفتم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.