کتاب سبک بود و ابعاد خوبی داشت که بهدست گرفتن و خوندنش رو راحت میکرد. متن روانی داشت و حوادث رو از زبان اول شخص روایت میکرد که اونو شبیه زندگینامههای خودنوشت کرده بود و حالت خاطرهگویی داشت. با اینحال، این خاطرات طوری کنار هم قرار گرفته بود که یک روایت کلی رو شکل میداد، نه شبیه بعضی کتابها که چند خاطرهی کوتاه رو کنار هم قرار میدن و هیچ ارتباطی هم با هم پیدا نمیکنن. این کتاب بیشتر شبیه یک داستان بود و خوندنش خستهکننده نبود. بهجز اینها، علیرغم اینکه قبلاً ۳ کتاب با همین موضوع خوندم، همچنان مطالب تازهای داشت که نمیدونستم. نویسنده برای پایان کتاب فکر خیلی خوبی رو به شکل خیلی خوبی اجرا کرد.
طرح جلد هم ساده بود، ولی فکر نمیکنم که طرح بدی بود. گرچه کتاب نوعاً طوری بود که احتیاج چندانی به فهرست نداشت، ولی فکر میکنم اگه فهرست داشت، بهتر میبود. کتاب منابع محدودی داشت که همگی ایرانی بودن. دربارهی این موضوع منابع بسیاری هست که میشد استفاده کرد بهخصوص از بین منابع غیرایرانی ولی استفادهای نشده بود. عبارات تکراری خیلی توی کتاب هست. "داشت خیالم از عراق راحت میشد"، داشت خیالم از سوریه راحت میشد و... نه فقط تو بخش مربوط به داعش بلکه چند مورد دیگه هم عبارات اینچنینی شبیه به هم که هی تکرار شده باشن، هست. یکی از بزرگترین ضعفهای بیان کتاب، این بود که بیانش یکنواخت بود. البته از اونجور یکنواختی که نوعاً توی کتابهای خاطرات هست و نه اونم خیلی زیاد.
بعضی جاها بیشتر از این که شبیه زندگینامه باشه، حالتی شبیه یه گزارش نظامی پیدا کرده که خوب نبود. کتاب از اصطلاحات نظامی (آتش تهیه، تأمین و...) استفاده کرده بدون اینکه اونا رو برای مخاطب عام توضیح بده. عدم استفاده از نقشهها، باعث شده که روایت عملیاتها تا حد زیادی انتزاعی بشه و درک مطالب و ارتباط با متن رو سخت کنه. بهخصوص تعداد بالای اسامی مکانها، عملیاتها و... که در یک متن کوتاه و درمورد یک عملیات اومده (در بخش مربوط به دفاع مقدس) مخاطب رو توی حجم زیادی از اطلاعات غرق میکنه که اینم خوب نبود. در تشریح عملیاتها، یا باید خیلی جزئی شد و اونو مثل یک فیلم ارائه کرد، یا در غیر این صورت اگه قرار نیست جزئی بشیم، پس توی ارائهی اطلاعات جغرافیایی هم نباید بیش از حد جزئی بشیم که این رعایت نشده بود (بخش دفاع مقدس). متن تو فصلهای ابتدایی بخش دفاع مقدس در بعضی موارد طوری میشد که عملاً چیز خاصی نمیفهمیدم. البته در فصلهای بعدی (فصل ۷ و ۸) بهتر شد.
یک مسئلهی جدی این بود که توی کتاب هربار اسم یک شخصیت جدید مطرح میشد، نویسنده پینوشت میزد و یه بیوگرافی ارائه میداد. لازم نیست وقتی اسم اردوغان میاد پینوشت بزنید و بیوگرافی و سابقهی سیاسی ارائه کنین. فقط کافیه تو خود متن بزنید "اردوغان، رئیسجمهور ترکیه". تموم. اطلاعات بیشتر حتی درمورد شخصیتهای ایرانی و فرماندهان نیرو هم لازم نیست. مثلاً مینویسید "سیدجواد غفاری، فرماندهی نیرو در سوریه"؛ لازم نیست حتماً بیوگرافی و سابقهی شخص رو ارائه کنین که فقط مخاطب رو توی اطلاعات غرق میکنه. در خیلی موارد هم، بهخصوص توی بخش دفاع مقدس، نیازی نبود خیلی اسمها مطرح بشه. نیازی نیست اسم یگانهای مشارکتکننده در یک عملیات با فرماندهانشون برده بشه. بهخصوص وقتی اون عملیات از موضوعات اصلی کتاب هم نباشه. این کتاب دربارهی ق.س. هست. بدتر اینکه بعضی مواقع، توی همین پینوشتها موضوعی که جلوتر مطرح شده، لو داده شده (اسپویل شده). مثلاً وقتی یک شخصیت قراره جلوتر شهادتش توی متن بیاد، چرا باید وقتی اولینبار اسمش رو توی متن میبینیم، پینوشت بزنید و ضمن ارائهی بیوگرافی، از همین وقت بگید در فلان تاریخ شهید شد. بذارید متن سیر خودشو طی کنه.
جا داشت به عملیات مرصاد و برخی موضوعات دیگه، خصوصاً مطالب جنگ عراق، بیشتر پرداخته بشه. کتاب سرسری از کنارش گذشت. فصلهای مربوط به اشرار زیادی روی دور تند بود ولی اینکه روایت پیوستهای داشت خوب بود. فصل مربوط به افغانستان اصلاً خوب نبود. چندتا روایت منقطع داشت که گرچه سعی شده بود پیوسته بشن و بینشون یک ارتباط کلی شکل بگیره، ولی موفقیت چندانی حاصل نشده. خیلی کوتاه بود و خیلی سرسری و یهو هم پریدیم ۱۱ سپتامبر! کتاب ضعف شدید پژوهشی داشت. برای خیلی از موضوعات که قبلاً کار پژوهشی صورت نگرفته و مطلب زیادی موجود نیست، مثل جنگ عراق، قضایای افغانستان، سودان و... لازم بود که نویسنده پژوهش بیشتری انجام بده و با افراد مطلع مصاحبههایی صورت بگیره که این کار نشده بود. به موضوع مهمی مثل جنگ یمن جز اشاره کردن، اصلاً پرداخته نشده بود. البته برخی از موارد، میتونه بخاطر حساسیت امنیتی و محرمانگی موضوع باشه و نه کمکاری که در اون صورت جای ایرادی نیست.
بعضی مطالب مهم اصلاً مطرح نشده که البته بخاطر اول شخص بودن زاویهی دید هم نمیشد که مطرح بشه. همچنین، همین زاویهی اول شخص باعث شده بود برخی عملیاتهای دورهی دفاع مقدس خیلی خوب تشریح نشن و مخاطب خیلی چیز زیادی از عملیات متوجه نشه. اینم بهنوبهی خودش ضعفی بود.
ابتدای بخش مربوط به جنگ عراق، افت شدیدی داشت. نمیشه صرفاً چندتا خاطرهی کوتاه و سخنرانی و تحلیل رو مبنای چنین کاری قرار داد. اینجا حوادثی که هیچ ارتباطی با هم ندارن فقط کنار هم قرار گرفتن و مدام بحثهایی بدون مقدمه و نتیجهگیری مناسب، مطرح میشه. یهو میگه صدام بعد فلان قضیه فلانیها و فلانیها رو اعدام کرد. خب من چه میدونم اینا کیان؟ کتاب حتی نرفته زمینهی بحث رو هم تشریح کنه یهو میاد یک تحلیل از وضعیت صدام بعد جنگ کویت نقل میکنه. خب این برای کسی قابل فهمه که از قبل دربارهی جنگ کویت و وضعیت عراق در اون زمان مطالعه و پژوهش داشته باشه نه برای مخاطب معمولی.
یک مشکل اساسی توی روایت کردن انتخابات ۲۰۱۰ این بود که رفتید همون سخنرانی سردار رو آوردید! خب برای کسیکه اصلاً تو جریان نیست مثل این هست که ماجرا رو از وسطش بخوای تعریف کنی اونم نیمه و ناقص! خیلی بد بود اون قسمت. کتاب به هیچ وجه نتونسته جنگ عراق رو منعکس کنه. انگار آمریکاییها اومدن و تو انتخابات ۲۰۱۰ شکست خوردن و جمع کردن و رفتن! تموم! البته نحوهی پرداختن به ماجرای ۲۰۰۸ بصره خوب بود. نویسنده به خوبی بحثش رو مطرح و جمعبندی کرده بود. چنین کاری برای خودم که کار سختی میبود. جا داشت نبرد نجف خیلی بیشتر مطرح بشه.
توی چند مورد صرفاً تلاش شده که یک قضیه توی کتاب آورده بشه بدون مقدمه و نتیجهگیری مناسب و بدون اینکه نویسنده به این سؤال مهم جواب بده: چرا این موضوع رو در اینجا مطرح کردم؟ مثالش، عملیات کربلا (۲۰ ژانویه ۲۰۰۷) که صرفاً هم تکرار مکرراتِ کلیِ قبلی بود و چیز جدیدی بیان نشده بود. این هم البته روایت آمریکایی از قضیه است. ولی خب، آمادهسازی چنین عملیاتی واقعاً توی اون مدت کم شدنی بود؟ یا نیروهای عراقی از قبل و به دلایل دیگری قصد اجرای این عملیات رو داشتن؟ تو منابع غربی که اساس نظریهی ارتباط حمله به کنسولگری و عملیات کربلا هستن، قضیهی کاملتر اینطور بیان شده که نیروهای عملکننده از قبل توی ایران تمرین عملیات رو میکردن اونم توی ماکت پایگاه که توی ایران ساخته شده بود! همهی این کارها توی ۹ روز انجام شده بود؟ اگه این حرفها درست باشه (که نمیدونم هست یا نه) پس احتمالاً این عملیات در اصل ارتباطی با قضیهی کنسولگری نداشته. دلایل مختلفی میشه برای این عملیات درنظر گرفت از جمله جور شدن راهی برای مذاکره با آمریکاییها جهت آزادی مجاهدان عراقی. مثل همین قضایای تبادلهای بین مقاومت لبنان و اسرائیل.
احساس میکنم روی بحثهای کتائب حزبالله، شبکهی شیبانی و گروههای ویژه کار تحقیقی چندانی صورت نگرفته و صرفاً مطالب توی نت جمعبندی شدن که اونا هم منابع چندان قابل توجهی نیستن. اینجا رو اساساً اگه بدون مصاحبههای حضوری با سران این گروهها نوشته بشه، مطلب جالبی درنمیاد و حتی میتونه برخی باورهای نادرست و ناقص و احتمالات اثباتنشده دربارهی اینگروهها رو صرفاً بازتاب بده. مثلاً من فکر نمیکنم در واقع چیزی با عنوان شبکهی شیبانی بوده و حدس میزنم که این عبارت حاصل نگاهِ از بیرون و محدود آمریکاییها به گروهی بود که اون فعالیتها رو علیهشون میکردن (در این جا گروه به معنی عده و نه سازمان). اینها احتمالاً از همون گروه کتائب حزبالله بودن. نمیدونم درمورد مجاميع خاصه برای این کتاب پژوهشی انجام شده یا نه، ولی این بخش خیلی احتیاط میخواد. عراقیها و آمریکاییها از این گروههای ویژه برای اشاره به دشمنی استفاده میکردن که نمیشناختن. گاهی حتی حملات کتائب حزبالله رو هم به جیشالمهدی یا مجاميع خاصه نسبت میدادن.
نکتهی بد دیگه اینکه کتاب شیوهی کجدار و مریزی توی مستندنگاری داره. مثلاً ص۲۶۵ میگه اولین عملیات کتائب حزبالله فلان تاریخ بود ولی هیچ منبعی براش ذکر نشده! (مواردی از این دست بازم توی کتاب هست) نویسنده این رو از نت گیر آورده یا مصاحبه یا منبع مکتوب؟ معلوم نیست. خب نمیشه ما اینطوری بنویسیم و بعد بگیم مستندنگاری کردیم. من خودم قدیمترین تاریخی که از عملیات کتائب حزبالله به دست آوردم ۲۳ اکتبر ۲۰۰۳ هست و اگه قبل این هم عملیاتی بوده من فعلاً چنین چیزی نیافتم. اما نمیدونم شما اون تاریخ رو از کجا آوردید طبیعتاً چون منبعش رو ذکر نکردید و البته تاریخ دقیق هم ذکر نکردید و صرفاً آوردید سپتامبر ۲۰۰۳.
شیوهی رفرنسدهی در بعضی موارد اشکالات جدی داره. مثلاً پن۱ ص۳۳۸ درمورد حرف حسن الترکی. خب اصلاً شیوهی رفرنسدهی به یک فیلم/مستند/صوت به این شکلی نیست که داخل کتاب انجام شده. الآن فرضاً من بخوام بررسی کنم این مورد رو، اون مستند ۸ قسمت ۵۰ دقیقهای داره! یعنی اگه کسی بخواد بررسی کنه باید چند ساعت بشینه پای مستند که ببینه این حرف کجا زده شده. خب این اشکال از شیوهی رفرنسدهیه. مثل این هست که من جملهای از یک کتاب نقل کنم ولی شمارهی صفحه رو ذکر نکنم و کتابش هم مثلاً ۶۰۰ص باشه! این خوب نیست. البته که لااقل درمورد استناد به "بدون مرز" همینطور هم بود و شمارهی صفحه ذکر نشده بود! موارد دیگه رو خوب یادم نیست ولی توی رفرنسدهی به "از چیزی نمیترسیدم" شمارهی صفحه ذکر شده بود. همینطور در زمینهی رفرنسدهی به خبرگزاریها هم رفرنسدهی بهشدت غیرمفید بود و اصلاً حالت مرسوم رو نداشت. لااقل باید عنوان خبر و یا حداقل لینکش قرار میگرفت. آوردن اسم فردی که باهاش مصاحبه شده، اسم خبرگزاری و سال انتشار خبر، به کسیکه بخواد متن کامل خبر رو بخونه یا به منبع اصلی مطلب برسه واقعاً چه کمکی میکنه؟ این خوب نبود.