بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مهدی قزلی

@ghezelli

7 دنبال شده

440 دنبال کننده

                      
                    
Ghezelli

یادداشت‌ها

                کتاب محترم #سمرقند را خواندم. امین معلوف نویسنده لبنانی فرانسوی که گویا هیچ وقت پایش را به ایران نگذاشته، در این کتاب از زمانه خیام و با محور قراردادن ماجرای کتاب رباعیات او و در مثلث شخصیتهای مهمی مثل حسن صباح و خواجه نظام الملک، تاریخ را بر سبیل داستان روایت می کند و انصافا شیرین. 
البته این ماجرا همراه کتاب رباعیات خودنوشت خیام، جغرافیاها و تاریخ‌های مختلفی از سر می‌گذراند و در نهایت سر از کشتی تایتانیک درمی‌آورد و در اعماق اقیانوس آرام می‌گیرد.
کتاب در بخشهای بعدی مشروطه را و قتل ناصرالدین شاه را و تلاشهای سیدجمال الدین اسدآبادی را و ماجرای انقلاب تبریز و ... را داستان می‌کند و شاید برایتان عجیب باشد که راوی کل داستان یک آمریکایی است.
کتاب خودآگاهی خوبی از استعمار انگلیس و روسیه دارد و البته با آمریکا مهربان است.
خواندن این کتاب را برای کسانی که حوصله ندارند تاریخ ایران را ریز به ریز پیگیری کنند میشود توصیه کرد.
دو اشکال بر کتاب مترتب است. اول اینکه اینکه نگاه روایت و روایت همچنان از سمت غرب است. یعنی همان نگاه مرکز عالم بودن غرب و توجه از بالا به پایین به شرق.
دوم با اینکه کار شخصیتهای جذابی دارد و حادثه ها همدیگر را حمایت میکنند، ولی معلوف نتوانسته جهان داستانی منحصر به فرد بسازد. البته این اشکال خیلی فنی است.
به هر حال معلوف اطلاعات زیادی از ایران جمع کرده برای نوشتن این کتاب ولی در نهایت ایرانی را آنطور که باید نشناخته.
        
                در سفری که با ضریح جدید امام حسین از قم به کربلا می‌رفتم برای نوشتن کتاب #پنجره_های_تشنه، مردم کلی نامه ریختند در تریلی حامل ضریح و البته گاهی می‌دادند به همراهان کاروان. من این نامه‌ها را تا می‌شد جمع می‌کردم. بیشترشان را خواندم به خاطر کاری که داشتم انجام می‌دادم و آخر سر همه را تحویل عتبه حسینیه دادیم در کربلا. 
اما چرا این نامه‌ها برایم جالب بودند چون مردم وقتی دست به دامن امام حسین می‌شوند که امیدشان از راه‌های معمول قطع شده. می‌خواستم ببینم مردم کشورم در چه موضوعاتی دچار استیصال هستند. 
سه موضوع اصلی در نامه‌ها وجود داشت که بیشترینش برای اعتیاد بود. نامه‌های مختلف و متعدد که خود معتاد یا یکی از وابستگانش نوشته بود. این زخم در دلم ماند تا با #خسرو_باباخانی نازنین بیشتر آشنا شدم. نویسنده‌ای کم‌نظیر با سابقه بردن جایزه کتاب سال و کلی عنوان دیگر و البته کتاب‌های متعدد. 
آقاخسرو بیش از سه دهه سابقه اعتیاد جدی داشت و البته ترک کرد و بعد از ترک راهنمای ترک بسیاری افراد دیگر شد. به آقاخسرو اصرار کردم که این تجربه را برای دنیای مصرف‌کننده‌ها و آخرت خودش قلمی کند. اصرار من نتیجه نداشت تا ماجرای نامه‌های مردم به امام حسین را برایش تعریف کردم. اشک در چشم‌هایش حلقه زد و...
کتاب ویولن زن روی پل نتیجه آن نامه‌ها و پیشنهاد و اصرار من و البته جد و جهد آقاخسرو است. کتاب تلخ است مثل دارو ولی اثرگذار است مثل مرهم و البته واقع‌بین است مثل زندگی.
هر کتاب‌خوانی می‌تواند کتاب را بخواند و لذت ببرد ولی خانواده و وابستگان معتادها مهمترین دسته‌ای هستند که از کتاب استفاده خواهند کرد چون کتاب بهشان امید خواهد داد. و البته مصرف کننده‌ها برای اینکه بدانند، برای اینکه بفهمند و برای اینکه تصمیم بگیرند. 
آقا خسرو بعد از رهایی عهد کرد چهل نفر را در سفر رهایی راهنمایی کند که کرد، حالا با این کتاب راهنمای نزدیک به ده میلیون مصرف کننده و وابستگانشان شده و البته برای این راهنمایی همه خودش را خرج کرده. 
زندگی آقاخسرو مثل همه آدم‌های دیگر پر از کار خوب یا ناصواب است ولی به اندازه عقل و احساس خودم فکر میکنم با این کتاب می‌رود به بهشت، گوارایش.
#نشر_جام_جم
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

پست‌ها

فعالیت‌ها

مهدی قزلی پسندید.
مهدی قزلی پسندید.
            «دو‌جان»ی که همه باید بخوانند

قدیانی سوژه‌ای را برای روایت‌نویسی گذاشته وسط که خودش در حال تجربه‌اش بوده: «بارداری». و همین است که یک حسی از لابه‌لای خطوط روایت‌ دهانش را باز می‌کند و فریاد می‌زند: «دو جان» از جان برآمده.
«خرده‌روایت‌های بارداری» که زیرنویسِ عنوان کتاب آمده غلط‌انداز است و انگاری درِ گوشی به کسی که کتاب را می‌بیند می‌گوید: «این کتاب زنونه‌س.» اما سهم مردانه‌ی کتاب کم نیست. و اصلا مگر می‌شود تفکیکش کرد؟ 
نمی‌خواهم اینجا بنویسم کِه‌ها بخوانند کِه‌ها نه؛ اما اگر تازه ازدواج کرده‌اید، بخوانید. اگر یک‌بچه دارید، دو بچه دارید یا بیشتر هم از کتاب نگذرید. هنوز ازدواج نکرده‌اید هم این کتاب بخوانیدش بُرد کرده‌اید. اگر از بچه متنفرید بخوانید. دل‌تان برای بچه غنج می‌رود بخوانید. فقط اگر از سن باروری رد شده‌اید، شاید با خواندنش کمی حسرت هم بخورید که «کاش...». و آنقدر روایت‌های متنوع توی این ۲۰ روایت است که هر خواننده‌ی زنی، با یک روایت بگوید «این خودِ منم» و قلقلکش بیاید. و هر خواننده مردی از روایتِ زنِ باردارِ کتاب از حال‌وروزِ شوهرش، سر از روی خطوط کتاب بردارد و بگوید: «نگاه نگاه... مثل من!»
و الآن که رسیده‌ام پایان یادداشتم و می‌خواهم بگویم حتی آن‌ها که سن باروری را هم رد کرده‌اند بخوانند. حیف است... گاهی حسرت خوردن‌ها آدم را بزرگ می‌کند.
          
مهدی قزلی پسندید.
            یک معجون دلپذیر

خوبیِ روایت همین است؛ یک‌هو می‌بینی با کسی داری پابه‌پا می‌روی و هم‌ذات‌پنداری می‌کنی که همیشه از بدذاتی‌اش شنیده‌ای و دیگر برایت ملکه شده که «به هیچ بنگاهی املاکی نباس اعتماد کرد.»
مهم نیست سرِ برج یک‌ششم یا یک‌پنجم از عرق ریختن‌های سی روزه‌ات را بدهی کسی دیگر برای بچه‌اش چیپس و پفک بخرد یا نه. وقتی قلم کاردانی از زیر چشم‌هایت رد می‌شود، هم‌دل می‌شوی با آنکه دارد جان کندن‌هایش را می‌دهد صاحب‌خانه. هم‌قلب هم می‌شوی با راویِ مستأجر، وقتی صاحب‌خانه سرِ سال دو میلیون دیگر گذاشته روی اجاره و بیست میلیون روی رهن و قلبت تالاپ‌تلوپ می‌زند.
این دیگر نمی‌دانم چیست که کتابی بخوانی و با املاکی هم‌دل بشوی، صدایِ مستأجر، صدای جانت بشود و صدایِ صاحب‌خانه‌ای که دارد روایتِ مستاجرش را آرارم آرام نجوا می‌کند هم بپذیری.
و این خاصیتِ روایت است. و این نقطه قوتِ اثر زهرا کاردانی است که برای نمایشِ قربانی شدنِ مستأجرها در شهریور، فقط سراغ مستأجرها نرفته که خواننده یک‌طرفه به قضاوت بنشیند. گرچه روایت‌ را خیلی سخت می‌شود قضاوت کرد. چون قضاوت کردنش درد دارد.
و روایت‌ها از تلخیِ و شیرینی مستأجری دارد تا ترش و تندی موجری. همه‌ی روایت‌ها با هم معجون دلپذیری شده؛ حتی اگر از بنگاهی‌جماعت خوبی ندیده باشی!
          
مهدی قزلی پسندید.
            «ایران، نرسیده به امارات»؛ یک ساندویچ خوشمزه

«جَوون! می‌دونی جواب پَس دادن ناوگروه آمریکایی به یه شناور شیش متری یعنی چی؟»
این جمله را «دریادار»ی به جوانِ بیست‌وپنج‌شش ساله‌یِ دست‌به‌قلمی گفته که رفته «بوموسی» تا از یک جزیره نظامی بنویسد. وقتی کیش و قشم است چرا باید رفت بوموسی‌ای که رفت‌وآمدش هم باید با هماهنگی فرمانداری و استانداردی و نظامی‌ها باشد؟ هیچ آدم عاقل و بالغی این انتخاب را نمی‌کند. اما وقتی مهدی قزلی سوژه بدهد باید یک جوان کله‌شق بگوید «علی عینی». 
«ایران، نرسیده به امارات» دقیقا آدرس جنوبی‌ترین جزیره‌ی ایران است که اغلب ساکنینش نظامی هستند و محله‌ای هم دارد که اماراتی‌ها تویش زندگی می‌کنند.
علیرضا رأفتیِ نویسنده به روایتِ هرآنچه دیده بسنده نکرده و لایِ دو نانِ ساندویچیِ روایتش کلی اسناد و کاغذهایِ بُرَنده‌‌ از قاجار و پهلوی جا داده. همین است که کتابش جدا از اینکه خوش‌طعم شده، پر از ویتامین و پروتئین هم هست.
با خواندنِ این ۱۷۳ صفحه همه‌ی بلاهایی که سرِ جزایر سه‌گانه‌ی جنوبی ایران آمده مرور می‌شود، جای پنجه‌های انگلیسی‌ها را بر جزایر را خواهید دید و چند کلمه‌ای از امارات، وقتی هنوز کشور نبوده! و هم با نویسنده قدم می‌گذارید بر زمینی که شاید حالا حالاها نتوانید یک‌شبه و به آسانی تصمیم بگیرید که «یه سفر بریم بوموسی» مثل وقتی که عزم «قشم» می‌کنید.
مطمئنم وقتی رسیدید به آخرهای کتاب، وقتی نویسنده و قزلی توی قایق تندرویِ سپاه نشسته‌اند که بروند تنب‌های بزرگ و کوچک و از آن‌حا به قشم و هوا کم‌کم دارد تاریک می‌شود، خلیج فارس هم آرام و قرار ندارد و هیچ شناورِ دیگری روی آب دیده نمی‌شود و چند ساعت قبل هم ناو آمریکایی آن‌طرف‌ها دیده شده، تپش قلب می‌گیرید.
          
مهدی قزلی پسندید.
            ابرپروژه نفتی در همین نزدیکی

«از «گوره‌» بندرگناوه لوله‌کشی کرده‌اند تا جاسک؛ چیزی حدود هزار کیلومتر. که چه؟ که روزانه یک میلیون بشکه نفت را از تنگه‌ی هرمز رد کنند و آن‌ور تنگه بفروشند. گفته شده نزدیک دو میلیارد دلاری هم هزینه شده و کمی دیگر از آن هم باقی مانده.»
همین بند بالا را می‌توان لابه‌لای اخبارها شنید و مثل همه‌ی اخبارها که از پروژه‌های نیمه‌تمام و ملی فقط حرفش زده می‌شود از کنارش رد شد و ندیده گرفت. اما وقتی مهدی قزلیِ داستان‌نویس می‌رود جاسک، می‌رود گوره و وقتی روی لوله‌های چهل‌ودو اینچی می‌ایستد و از جوش دادن این لوله‌ها به هم در دمای چهل‌وچند درجه در رمضان می‌نویسد، دیگر نمی‌شود اسمش را گذاشت یک خبر. بله از خبر می‌شود گذشت اما این روایت‌هاست که می‌ماند.
قزلی مهندسی خواننده. نفت و پتروشیمی و پالایشگاه و این قضایای فنی سرش می‌شود. زیر آفتاب و ساعت دوازده شب، توی آب و وسط بیابان، شانه‌به‌شانه‌ی کارفرما، خرده‌پروژه‌های این ابرپروژه را با چشم‌هایش دیده و زیر پا گذاشته تا «شریان مکران» را قلمی کرده. کارِ صدوسی صفحه‌ای‌اش را جام‌جم چاپ کرده تا من گراشی بخوانمش و تازه با خودم بگویم «ای بابا! این پروژه که از همین نزدیکی داره رد می‌شه؛ از خنج، بیرم، کورده...». 
حالا این ابرپروژه به چه کار می‌آید، چه منفعتی برای مملکت دارد، می‌خواهیم خام‌فروشی کنیم یا برنامه‌ی دیگر داریم را هم در کنارش روایت می‌کند. اما نه با تحلیل خودش؛ او با کله‌گنده‌های این ابرپروژه حرف زده، دو سانتی‌متریِ پروژه قدم زده و قلقک‌شان کرده که آن‌چه به هیچ‌کس نمی‌گویند را بگویند؛ مثل یک خبرنگارِ بدپیله. اما روایت‌طور نوشته. گاهی ناگزیر روایتش به گزارش پهلو می‌زند، اما جوهره‌ی قلمِ قزلی روایی است. و اگر کتاب را خواندید حتما همان‌قدر که از گپ‌وگفت‌ نویسنده با نفر اول این پروژه کیف می‌کنید، از سر‌ و‌ کله زدن با جوشکاری که رفته بین دو لایه‌ی مخزن عظیم نفتی، دو‌لا شده جوشکاری می‌کند هم لذت می‌برید.
          
مهدی قزلی پسندید.
            بخواهیم یا نخواهیم، موضوع شهادت فرزند پیامبر در كربلا در متن زندگی و جوانب گوناگون محیط اجتماعی اطراف ما حضوری پررنگ دارد. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم كه بیش از هر جامعه دیگری عناصری مختلف از عاشورای حسینی در بافت فرهنگی، هنری، ادبی و حتى سیاسی‌اش نفوذ كرده است.

اگر بخواهیم درباره این موضوع بخوانیم، صدها سال است كه کتاب‌هایی گوناگون در این زمینه منتشر شده و لااقل در دهه‌های گذشته هزاران كتاب به زبان فارسی در این عرصه به چاپ رسیده و تنها در مورد شرح حادثه صدها عنوان كتاب می‌توان جستجو كرد. برخی از این کتاب‌ها مخاطب خاص دارد و برخی دیگر تنها به یك جنبه خاص توجه كرده است و در میان کتاب‌هایی كه مخاطب عام دارند و قدری شمول و فراگیری بیشتری هم در آن‌ها دیده می‌شود باز هم انتخاب یك عنوان مشخص آسان نیست.

یكی از کتاب‌هایی كه به‌تازگی در این حوزه منتشر شده، كتاب «قصه كربلا» اثر مهدی قزلی است كه خود را با عنوان فرعی «برش‌هایی از زندگانی امام حسین علیه‌السلام از آغاز تا پرواز» معرفی می‌کند.مهدی قزلی قلم روانی دارد، شیرین و خوب می‌نویسد، نثر داستانی را می‌شناسد و تجربه خوبی در كوتاه‌نویسی كسب كرده است.

او سال‌ها در حوزه داستان كار كرده، سردبیر مجله همشهری داستان بوده، بنیاد شعر و ادبیات داستانی را مدیریت كرده و چند كتاب از او منتشر شده است.با این پیشینه و توان، حالا به سراغ منابع مختلفی در حوزه تاریخ اسلام و مقتل سالار شهیدان رفته و با ذوق و سلیقه‌ای ستودنی تصاویری مختلف را برای تدوین «قصه كربلا» در كنار هم نشانده است.

اصل و اساس كتاب «قصه كربلا» را البته او پیش‌تر با تدوین و شكلی متفاوت در چند دفتر جداگانه به چاپ رسانده بود، اما اكنون با تجدیدنظر اساسی و تلخیص و بازنویسی كامل، همه آن اجزای پراكنده را در قالب كتابی مستقل و جدید عرضه كرده است.

كتاب از یكسو روایتی داستانی و خوش‌خوان دارد و از سوی دیگر سیر تاریخی زندگی و شهادت امام حسین علیه‌السلام را بیان می‌کند و به همین سبب گرچه مخاطب با یك مقتل از حادثه كربلا مواجه می‌شود، برخلاف بسیاری از کتاب‌های مشابه تنها به حوادث ماه‌ها و هفته‌های آخر عمر آن حضرت نمی‌پردازد بلكه از آغاز تولد تا بازگشت كاروان اسیران را شرح می‌دهد.

زمانی شیخ صدوق كتاب «من لایحضره الفقیه»، كسی كه به فقیه دسترسی ندارد، را به درخواست یكی از شیعیان بلخ تألیف كرد تا نیاز پاسخ شرعی كسانی را كه به فقیهان دسترسی ندارند برطرف كند، كه این كتاب به‌عنوان یكی از كتب اربعه شیعه و مهم‌ترین اثر شیخ صدوق شناخته می‌شود.

در ایران و كشورهای دیگر هم کتاب‌های بسیار دیگری نیز نوشته شده‌اند كه هر یك به‌نوعی خودآموز یا خودبسنده‌اند و برای خوانندگانی كه مثلاً دسترسی به معلم آشپزی، خیاطی یا گل‌آرایی و آموزش زبان ندارند مفید هستند. اخیراً در فضای نشر عربی هم کتاب‌هایی با عنوان «من لایحضره الخطیب» برای كسانی كه به مجالس عزاداری ماه محرم دسترسی ندارند منتشر شده است.

شاید كتاب «قصه كربلا» را بتوان اثری با این كاركرد دانست، زیرا می‌تواند فرصتی ایجاد كند كه خواننده خود هم روضه‌خوان و هم مستمع مجلس حسینی باشد و در فضایی شخصی و خصوصی از قرائت داستان زندگی و شهادت فرزند پیامبر بهره‌مند گردد.


(منتشرشده در الف کتاب: https://www.alef.ir/news/3990605139.html)
          
مهدی قزلی پسندید.
مهدی قزلی پسندید.
مهدی قزلی پسندید.
            اگر اهل ادبیات باشید، گوشه و کنار کتاب پر است از ادب و معرفت. اگر داستان‌دوست باشید، کتاب قصه دارد، سیر دارد، نقطه شروع و پایان دارد، شخصیت دارد و مهم‌تر از همه، اوج دارد. اگر سفرنامه‌خوان باشید، یک سفرنامه تمام‌عیار پیش‌رویتان است. حتی اگر روان‌شناس و جامعه‌شناس هم باشید، این کتاب داده‌هایی در اختیارتان می‌گذارد که در هیچ کلاس دانشگاه و هیچ کتاب درسی و مقاله‌ای پیدایشان نمی‌کنید و در نهایت هرکه هستید و هر اندیشه‌ای که دارید، خواندنش از نخواندنش برایتان بهتر است.کتاب، شرح سفر ضریح جدید امام‌حسین (ع) است، از قم تا کربلا. ضریحی که کاملا مردمی ساخته شده و در ساخت آن ریالی از دخالت سازمان‌ها و ارگان‌ها و مسؤولان استفاده نشده و به هیچ شخص متمولی اجازه نداده‌اند بانی کلان بشوند. هیات امنای مردمی بالای سر کار بوده که فقط شرح کمک‌های مردمی برای ساخت ضریح، خودش مثنوی هفتادمن خواهد شد. ضریحی که نه با مثقال مثقال طلا و فلزات گرانبها، بلکه به معنای واقعی کلمه با ذره‌ذره عشق و ارادت مردمی ساخته شده‌ است. مردمی که خیلی‌هایشان هرگز پایشان هم به کربلا نرسیده بود و احتمالا هرگز هم نخواهد رسید!
خوش‌ذوقی هیات امنای ساخت ضریح باعث رقم خوردن این اتفاق به‌یادماندنی بوده است. همین‌که به‌جای آن‌که تمام ضریح را با هواپیما به عراق بفرستند، بخشی از آن را نگهدارند و با تریلی شهر به شهر از مقابل چشم مردم عبورش بدهند تا چشم دل‌ها سیر شود و کربلادیده‌ها تجدید خاطره کنند و کربلاندیده‌‌ها حس حضور را تجربه کنند.
اهمیت این اتفاق فقط از منظر این نیست که اتفاقی همیشگی نیست و سال‌ها از پی هم باید بیایند و بروند تا مگر تکرار شود، بخش بزرگی از اهمیت این اتفاق در این است که مردم تمام معادلات روی کاغذ را به هم زدند. مسؤولان شهری و نیروی انتظامی و حتی دشمنانی از جنس وهابیت در هیچ شهر و روستا و کوی و برزنی، نتوانستند مردم را درست پیش‌بینی کنند. از جمعیت و حضور گرفته تا حال و هوا و همکاری و مدیریت. سفر ده دوازده روزه کاروان انتقال ضریح امام حسین (ع)، کاروان سفینةالنجاة، سفر بهت و شکوه بود. شهر به شهر، روستا به روستا و آدم به آدم.
یک توصیه کوچک ولی با اهمیت هم برای شما دارم. شمایی که می‌خواهید «پنجره‌های تشنه» را بخوانید. اگر شرایطش را دارید کتاب را با وضو دست بگیرید، از من این را داشته باشید که بسته به حال و هوا و دل خودتان، به صفحات و جملاتی می‌رسید که مجلس روضه کوچکی می‌شود برایتان. بندهایی دارد که دلتان می‌شکند و جز اشک و هق‌هق راهی پیش‌پایتان نمی‌ماند. اصلا به همین دلایلی که گفتم، توصیه دومم را هم بشنوید. کتاب را وسط کارهای روزانه نخوانید. وقتی بخوانیدش که حداقل یکی دوساعتی زمان آزاد دارید، ترجیحا خلوت و تنهایی برایتان میسر است و تمرکزتان را افراد و صداها و رفت‌وآمدها برهم نخواهد زد.
مهدی قزلی را هم به‌خاطر این اشک‌ها و این بغض‌ها و این انقلاب‌هایی که در دل می‌چشید، دعا کنید و شریک ثواب و بهره احتمالی‌تان از این حس و حال.
          
مهدی قزلی پسندید.
            کتاب محترم #سمرقند را خواندم. امین معلوف نویسنده لبنانی فرانسوی که گویا هیچ وقت پایش را به ایران نگذاشته، در این کتاب از زمانه خیام و با محور قراردادن ماجرای کتاب رباعیات او و در مثلث شخصیتهای مهمی مثل حسن صباح و خواجه نظام الملک، تاریخ را بر سبیل داستان روایت می کند و انصافا شیرین. 
البته این ماجرا همراه کتاب رباعیات خودنوشت خیام، جغرافیاها و تاریخ‌های مختلفی از سر می‌گذراند و در نهایت سر از کشتی تایتانیک درمی‌آورد و در اعماق اقیانوس آرام می‌گیرد.
کتاب در بخشهای بعدی مشروطه را و قتل ناصرالدین شاه را و تلاشهای سیدجمال الدین اسدآبادی را و ماجرای انقلاب تبریز و ... را داستان می‌کند و شاید برایتان عجیب باشد که راوی کل داستان یک آمریکایی است.
کتاب خودآگاهی خوبی از استعمار انگلیس و روسیه دارد و البته با آمریکا مهربان است.
خواندن این کتاب را برای کسانی که حوصله ندارند تاریخ ایران را ریز به ریز پیگیری کنند میشود توصیه کرد.
دو اشکال بر کتاب مترتب است. اول اینکه اینکه نگاه روایت و روایت همچنان از سمت غرب است. یعنی همان نگاه مرکز عالم بودن غرب و توجه از بالا به پایین به شرق.
دوم با اینکه کار شخصیتهای جذابی دارد و حادثه ها همدیگر را حمایت میکنند، ولی معلوف نتوانسته جهان داستانی منحصر به فرد بسازد. البته این اشکال خیلی فنی است.
به هر حال معلوف اطلاعات زیادی از ایران جمع کرده برای نوشتن این کتاب ولی در نهایت ایرانی را آنطور که باید نشناخته.