خب گذشته رازآمیز...
اصلا نمیدونم چی بگم خیلی دوستش داشتم خیلی
من شدیدا از کتاب هایی که روند کندی دارن بدم میآد و همجنینکتاب های بیوگرافی طور و درام
حتی وقتی این کتاب رو شروع کردم احساس میکردم قراره بزور تمومش کنم که یهو به خودم اومدم دیدم از صبح تا ظهر بی وقفه 450 صفحه اش رو خوندم
کتاب جنایی نیست یعنی از صفحه اول شما میدونید ریچارد و چهار نفر دیگه بانی رو به قتل میرسونن و تو نیمه اول کتاب شما میفهمید انگیزه این قتل چیبوده و یجورایی بعدش داستان به تاثیرات این اتفاق رو زندگی این پنج نفر متمرکز میشه
کل کتاب از زبان ریچارد هستش که گیر اتفاده بین این پنج نفر
شما هر بخش کتاب احساس میکنید یه نفر الان شیطانه و حقشه بمیره و هرچیمیره جلو تر باز نظرتون عوض میشه
دلیلشم اینه که این کتاب هیچ شخصیت سفیدی نداره
همشون آدم های خاکستری ای هستن که یه جای کتاب بالاخره گند کاری میکنن و خودشونو تو چشمتون خراب میکنن
بین این شخصیت ها من فرانسیس و چارلز رو از بقیه بیشتر دوست داشتم
روندش خیلی برای من جذاب بود تک تک اتفاقات و دیدار ها و روابط بین شخصیت ها برای دلنشین بود و خیلی از پایانش لذت بردم
شخصیت پردازی کتاب هم خیلی خوب بود به تک تک شخصیت ها پرداخته شده بود
در کل بنظرم کتاب صفر و صدیه یا ازش متنفر میشید یا عاشقش و امیدوارم عاشقش بشید...
یه درصد هم فکر نمیکردم بشه مورد علاقم
5/5